کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرنده نر(از جنس ماکیان) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
نرینه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [مقابلِ مادینه] narine ۱. از جنس نر.۲. (اسم) جنس نر.
-
خروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xros] ‹خرو، خروچ، خروه، خره› (زیستشناسی) [مقابلِ مرغ] xorus جنس نر از مرغ خانگی.〈 خروس کولی: (زیستشناسی) پرندهای وحشی شبیه خروس و بزرگتر از کبوتر با پاهای دراز، بالهای بزرگ، دم پهن، چشمهای درشت، و کاکلی از پر که بیشتر در کنار...
-
مرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: mart] mard ۱. [مقابلِ زن] انسان نر؛ جنس نرینه از انسان.۲. [مجاز] شخص شجاع و دلیر.۳. شخص؛ انسان.۴. شوهر؛ زوج.۵. [مجاز] جوانمرد.۶. [مجاز] کسی که شایستگی انجام کاری را دارد.〈 مردومردانه: [مجاز] با شجاعت و دلیری.
-
فحل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: فحول] fahl ۱. ویژگی جنس نر از هر حیوانی.۲. (صفت) [قدیمی، مجاز] دانا؛ خردمند.〈 فحول شعرا: [قدیمی، مجاز] شاعران چیرهدستی که هنگام معارضه با شاعران دیگر، چیره میشوند.
-
غاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] (زیستشناسی) qāz پرندهای شناگر، بزرگتر از مرغابی و کوچکتر از قو، با گردن دراز، و پاهای پردهدار که نر و مادهای همشکل دارد. وزنش تا دوازده کیلوگرم میرسد؛ خربط.〈 غاز چراندن: (مصدر لازم) [مجاز]۱. کار بیهوده کردن.۲. بیکاری؛ ولگر...
-
طاووس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] (زیستشناسی) tāvus پرندهای زیبا از خانوادۀ کبک که نر آن دم چتری بزرگ با پرهای رنگین دارد.〈 طاووس آتشپر: [قدیمی، مجاز] آفتاب.〈 طاووس مشرقخرام: = 〈 طاووس آتشپر〈 طاووس علیین: طاووس بهشتی.〈 طاوو...
-
بوقلمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی] ‹ابوقلمون› buqalamun ۱. (زیستشناسی) پرندهای از خانوادۀ ماکیان با پرهای سیاهرنگ و سروگردن بیپر که قدرت پرواز ندارد؛ پیلمرغ.۲. (زیستشناسی) آفتابپرست؛ حربا.۳. [مجاز] هر چیز رنگارنگ یا رنگبهرنگشونده: ◻︎ باد در سایه...
-
مرغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: morv] (زیستشناسی) morq ۱. جانوری از خانوادۀ ماکیان که برای استفاده از گوشت یا تخمش پرورش مییابد؛ مرغ خانگی.۲. پرنده.〈 مرغ استخوانخوار:۱. عقاب شکاری.۲. هما.〈 مرغ انجیرخوار: (زیستشناسی) پرندهای از راستۀ گنجشکان که انگور و ا...
-
قرقاول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) qarqāvol پرندهای حلالگوشت که بیشتر در سواحل دریای خزر پیدا میشود. نر آن دمدراز و پرهای خوشرنگ و زیبا دارد. مادۀ آن کوچکتر و دمش کوتاه است. در جنگلها و مزارع بهسر میبرد. مادۀ آن لانۀ خود را روی زمین درست میکند و ده تخم می...