کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرشکن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرشکنج› poršekan چیزی که چینوشکن بسیار دارد؛پرچین؛ پرپیچوخم.
-
جستوجو در متن
-
پرنورد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pornavard پرچین؛ پرشکن.
-
پرخم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porxam پرشکن؛ پرپیچوتاب: زلف پرخم.
-
پرکوس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرکیس› [قدیمی] porkus ۱. پرشکن.۲. پرچینوچروک.
-
پرچین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porčin چیزی که چینوشکن بسیار دارد؛ پرپیچوخم؛ پرشکن: ◻︎ آبرویم رفت و زیر آب چشم / روی چون آب است پرچین ای دریغ (خاقانی: ۷۸۰).
-
زلفک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ زلف] [قدیمی] zolfak زلف زیبا: ◻︎ همیشه چشمم زی زلفکان چابک بود / همیشه گوشم زی مردم سخندان بود (رودکی: ۴۹۹)، ◻︎ پیام من بگو آن سیمتن را / شکستهزلفکان پرشکن را (فخرالدیناسعد: ۱۱۳).
-
جان شکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹جانشکار› [قدیمی، مجاز] jānšekar ۱. شکارکنندۀ جان؛ گیرندۀ جان؛ جانستان: ◻︎ گهی خونم بدان زلف دوتای پرشکن ریزد / گهی خوابم بدان چشم سیاه جانشکر بندد (عبدالواسع جبلی: مجمعالفرس: جانشکر).۲. (اسم) عزرائیل.۳. (اسم) دلبر؛ معشوق.