کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرسروصدا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پرجنب وجوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porjombojuš ۱. پرکار.۲. پرحرکت.۳. پرشوروغوغا؛ پرسروصدا.
-
زلزله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زَلزَ لَة، جمع: زَلازِل] zelzele ۱. (زمینشناسی) لرزش پوستۀ زمین؛ زمینلرزه.۲. [عامیانه، مجاز] بچۀ بسیار شلوغ و پرسروصدا.
-
ساکت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] sāket ۱. خاموش؛ بیصدا؛ آرام.۲. کسی که حرف نزند.۳. (شبه جمله) [عامیانه] زمانی به کار میرود که بخواهند به کسی امر به حرف نزدن یا دست کشیدن از کاری پرسروصدا کنند.
-
شلوغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [ترکی] šoluq ۱. پرازدحام.۲. بینظموترتیب.۳. پرسروصدا.〈 شلوغ کردن: (مصدر لازم)۱. سروصدا کردن.۲. نظم و ترتیب جایی را برهم زدن.۳. [مجاز] جلوه دادن موضوعی بزرگتر از آنچه هست؛ اغراق کردن.