کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرزه› porz ۱. کُرک.۲. (زیستشناسی) تارهایی بسیارنازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوهها، از قبیل هلو، به، و مانند آنها وجود دارد.۳. خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت.۴. تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچههای پشمی جمع میشود.
-
جستوجو در متن
-
پرزدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) porzdār پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد؛ پرزگن.
-
پرزگن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پزرگین› [قدیمی] porzgen پارچه یا چیز دیگر که پرز داشته باشد؛ پرزدار.
-
پرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرز› [قدیمی] porze پرز جامه و فرش.
-
خاو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) xāv خواب؛ پُرز؛ کُرک: خاو مخمل.
-
جاجیم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جاجم› jājim ۱. پارچۀ کلُفت شبیه پلاس.۲. نوعی فرش بدون پرز با ضخامتی نازکتر از پلاس که از نخهای رنگین پنبهای یا پشمی بافته میشود.
-
پلاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پالاس› pa(e)lās ۱. فرشی که از پشم به رنگهای مختلف میبافند و پرز ندارد؛ گلیم.۲. جامۀ پشمی خشن و ستبر که قلندران و درویشان بر تن میکنند: ◻︎ برکنی از شاهد مجلس لباس / اطلس و پوشش پلاساندرپلاس (جامی: مجمعالفرس: پلاس).
-
کرک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kork ۱. پشم یا پر بسیارنرم.۲. پرزهای نرم و لطیفی که از بن موهای بز میروید و آنها را با شانه میگیرند و پس از ریسیدن در بافتن پارچههای کرکی به کار میبرند؛ گلغر؛ تفتیک؛ پت؛ تبت؛ تبد.۳. (زیستشناسی) از اجزای روپوست گیاهان که عمل آن جذب مواد...
-
غفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qafr ۱. پرز جامه.۲. موی نرم و ریز در ساق پا، پشت گردن، یا پیشانی.۳. (زیستشناسی) بزغالۀ کوهی؛ بچۀ بز کوهی.۴. (نجوم) از منازل قمر.۵. (نجوم) سه ستارۀ کوچک در برج میزان.
-
پت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تِبِت، تِبِد› [قدیمی] pat ۱. پرز؛ کرک.۲. پشم نرمی که از بن موهای بز میروید و از آن شال و پارچههای لطیف میبافند؛ بزشم؛ بزوشم؛ بزوش؛ تَفتیک.۳. مایعی که از نشاسته یا کتیرا درست میکنند و به پارچه میزنند تا سخت و براق شود؛ لعاب؛ آهار.
-
خواب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: xvāb، مقابلِ بیداری] ‹خوار› xāb ۱. حالت آسایش در انسان و حیوان که در طی آن حواس ظاهری انسان از کار میافتد.۲. تصاویر، وقایع، و مناظری که هنگام خواب از ذهن انسان میگذرد؛ رؤیا.۳. (صفت) [مجاز] بیخبر.۴. جهتی که پُرز دارای تمایل به خم شدن ...
-
گل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gul] gol ۱. (زیستشناسی) اندام تولیدمثل گیاهان نهاندانه که پس از مدتی بهجای آن میوه بهوجود میآید و شامل کاسبرگ، گلبرگ، پرچم، و مادگی است: گل سیب، گل بادام.۲. (زیستشناسی) هریک از گیاهان بوتهای یا درختچهای کوچک با قسمتی شبیه اندام ...