کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پررو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پررو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ کمرو] [عامیانه، مجاز] porru بیشرم؛ بیحیا.
-
جستوجو در متن
-
سبک رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکروی› [قدیمی، مجاز] sabokru پررو؛ بیشرم.
-
بی شرم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bišarm ۱. بیحیا؛ بیآزرم؛.۲. پررو.
-
سپیدچشم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چشمسفید› [قدیمی، مجاز] sepidče(a)šm ۱. خیره؛ لجوج.۲. پررو؛ بیشرم.
-
پاردم ساییده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] pārdomsāy(')ide ۱. آدم پررو، بیشرم.۲. زرنگ و کهنهکار.
-
چشم سفید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹چشمسپید› [عامیانه، مجاز] če(a)šmsefid ۱. پررو؛ بیحیا؛ بیشرم.۲. بیادب؛ گستاخ.۳. لجوج.
-
وقیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vaqih ۱. بیشرم؛ شوخچشم؛ بیحیا؛ پررو و گستاخ.۲. زشت؛ ناپسند.
-
سخت رو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سختروی› [قدیمی، مجاز] saxtru ۱. پررو؛ گستاخ؛ بیشرم.۲. ترشرو؛ بداخم.
-
چشم دریده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه، مجاز] če(a)šmdaride بیشرم؛ بیحیا؛ پررو؛ بیادب: ◻︎ شوخی نرگس نگر که پیش تو بشکفت / چشمدریده ادب نگاهندارد (حافظ: ۲۶۲).
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...