کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرداخته پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرداخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پردخته› pardāxte ۱. ساخته و آراسته.۲. جلاداده.۳. پرداختشده.۴. [قدیمی] تهیشده.
-
جستوجو در متن
-
ساخت کاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sāxtkāri ساختهوپرداخته کردن؛ عمل ساختن و آماده کردن چیزی.
-
ساخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) sāxte ۱. درستشده؛ پرداخته.۲. آمادهشده.
-
بهل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (بانکداری) behel کسی که بدهی خود را پرداخته یا حساب خود را واریز کرده و قرض و طلبی نداشته باشد.
-
دست ساز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) dastsāz آنچه با دست ساخته و پرداخته شده باشد: ◻︎ هر مائدهای که دستساز فلک است / یا بینمک است یا سراسر نمک است (خاقانی: ۷۰۴).
-
دست کار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) dastkār ۱. کاردستی؛ هرچیزی که با دست ساخته و پرداخته شده باشد.۲. (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] همکار و همدست و دستیار.
-
نوقدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] no[w]qadam ۱. کودکی که تازه راه رفتن آموخته.۲. [مجاز] نوآموز؛ مبتدی.۳. [مجاز] آنکه تازه به سیروسلوک پرداخته.
-
یک اسبه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] yek[']asbe ۱. ویژگی کسی که با یک اسب میتازد.۲. ویژگی آنکه یک اسب دارد.۳. [مجاز] حقیر و پست.۴. (قید) [مجاز] تنها: ◻︎ خورشید کسریتاج بین ایوان نو پرداخته / یکاسبه بر گوی فلک میدان نو پرداخته (خاقانی: ۳۸۷).۵. (قید) در حال تاختن با ...
-
ایده آلیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: idéalisme] (فلسفه) 'ide'ālism مکتبی که جهان مادی را ساخته و پرداختۀ تصور و اندیشه میداند و معتقد است که شناخت حقیقی تنها در حوزۀ تصورات بهدست میآید؛ آرمانگرایی؛ خیالپرستی.
-
سازور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sāzvar ۱. ساخته و پرداخته؛ آماده و مهیا؛ سازمند: ◻︎ تکاثف گرفت آب از آهستگی / زمین سازور گشت از آن بستگی (نظامی۶: ۱۰۸۱).۲. [قدیمی] آراسته.
-
ادماج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) 'edmāj در بدیع، آوردن سخنی در ضمن مدح یا ذم یا غیر آن که بر موضوع دیگر دلالت کند و بر شیوایی و لطف سخن بیفزاید، مانندِ این بیت: در عهد شاه عادل اگر فتنه نادر است / این چشم مست و فتنۀ خونخوار بنگرید (سعدی۲: ۴۴۹) که شاعر د...