کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] part ۱. دورافتاده.۲. کنار.۳. منحرف.〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)۱. دور افکندن.۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.〈 پرتوپلا:۱. پراکنده؛ ...
-
پرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: perte] port ضایعات مادۀ اولیه در جریان تولید.
-
واژههای مشابه
-
پرت گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) partgāh ۱. جای پرت شدن.۲. جای بلند که پایین آن گودال یا دره باشد و انسان در صورت لغزش از آنجا پرت شود.
-
پرت وپلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) partopalā = پرت 〈 پرتوپلا〈 پرتوپلا شدن: (مصدر لازم)۱. پراکنده شدن.۲. تارومار شدن.
-
جستوجو در متن
-
انداخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) 'a(e)ndāxte ۱. افکنده.۲. افتاده.۳. پرتشده.
-
افکننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) 'afkanande ۱. اندازنده.۲. پرتکننده.۳. [قدیمی، مجاز] شکستدهنده.
-
دری وری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عامیانه] darivari پرتوپلا؛ حرف یاوه و بیربط و بیمعنی؛ سخن بیهوده و بیسروته.
-
پرتاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) partāb ۱. انداختن و پرت کردن چیزی از جایی به جای دیگر.۲. [قدیمی] پرش.۳. (اسم) [قدیمی] مسافتی که تیر از محل رها شدن تا افتادن بپیماید؛ پرتاب تیر؛ تیر پرتاب: ◻︎ یکی کنده کرده به گرد اندرون / به پهنایْ پرتاب تیری فزون (فردوسی: ۵/۲۰۳).〈 ...
-
پرتابیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] partābidan ۱. پرتاب کردن؛ پرت کردن: ◻︎ چون تیر سخن راست کن آنگاه بگویش / بیهوده مگو، چوب مپرتاب ز پهنا (ناصرخسرو: ۵).۲. افکندن.
-
افکندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: afgandan] ‹اوکندن، اوکنیدن، فکندن، افگندن› 'afkandan ۱. به دور انداختن؛ انداختن؛ پرت کردن.۲. بر زمین زدن.۳. کنار زدن چادر یا نقاب و امثال آنها.۴. [قدیمی] گستردن و پهن کردن فرش.۵. [قدیمی] افشاندن؛ پاشیدن.۶. [قدیمی] حذف کردن.۷...