کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پربار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پربار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) parbār = فروار
-
پربار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] porbār ۱. درختی که میوۀ بسیار دارد؛ پرمیوه؛ پُربَر؛ پرثمر.۲. دارای فایدۀ بسیار: سخنان پُربار.
-
جستوجو در متن
-
پربر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porbar = پُربار
-
پرمیوه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pormive باغ یا درخت که میوۀ بسیار داشته باشد؛ پربار؛ پُربَر.
-
پرثمر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porsamar ۱. پرمیوه؛ پربار؛ پُربَر.۲. پرفایده.
-
پرحاصل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] porhāsel ۱. پربار؛ پُربَر.۲. درخت یا زمین که حاصل بسیار بدهد.
-
سپریغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سریغ، پریغ› (زیستشناسی) [قدیمی] sa(o)priq ۱. خوشۀ انگور.۲. خوشۀ بزرگ و پربار.۳. خوشۀ انگور که هنوز دانههایش نرسیده و درشت نشده؛ غوره: ◻︎ نیستم همچو تاک پشت دوتا / از پی چند خوشهٴ سپریغ (شمسی فخری: لغتنامه: سپریغ).