کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پراکنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) ‹پراکنیده، پرکنده› parākande ۱. متفرق.۲. پریشان؛ منتشر؛ پاشیدهشده.
-
واژههای مشابه
-
پراکنده دل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) parakāndedel پریشانحال؛ پراکندهخاطر؛ پریشانخاطر: ◻︎ نخواهی که باشی پراکندهدل / پراکندگان را ز خاطر مهل (سعدی۱: ۷۹).
-
پراکنده روز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] parakānderuz شوربخت؛ بدبخت؛ تیرهروز: ◻︎ پس از گریه مرد پراکندهروز / بخندید کای مامک دلفروز (سعدی۱: ۱۲۳).
-
پراکنده روزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] parākānderuzi کمروزی؛ تهیدست؛ بینوا: ◻︎ خداوند مِکنت به حق مشتغِل / پراکندهروزی پراکندهدل (سعدی: ۱۶۳).
-
پراکنده گو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پراکندهگوی› [قدیمی] parākndegu پریشانگو؛ بیهودهگو: ◻︎ بهایم خموشند و گویا بشر / پراکندهگوی از بهایم بتر (سعدی: ۱۵۵ حاشیه).
-
جستوجو در متن
-
متقسم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motaqassem پراکنده.
-
تشتیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taštit پراکنده کردن.
-
پراکنیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) parākanide پراکنده.
-
مفرق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mofarraq پراکنده.
-
تقسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taqassom ۱. پراکنده و پریشان شدن.۲. پراکنده ساختن.۳. پراکندگی.
-
پاشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پاچیدن› pāšidan ۱. ریختن و پراکنده کردن هر چیز پاشیدنی؛ افشاندن.۲. (مصدر لازم) ریخته شدن و پراکنده شدن.
-
شتات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] šatāt ۱. پراکنده شدن.۲. تفرق؛ پراکندگی.۳. (صفت) متشتت؛ متفرق؛ پراکنده.
-
شعوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: شعواء] [قدیمی] ša'vā متفرق؛ منتشر؛ پراکنده.〈 غارت شعوا: [قدیمی] غارت پراکنده و ممتد.