کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پرآب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پرآب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) por[']āb ۱. دارای آب بسیار.۲. میوۀ آبدار؛ میوه رسیده.۳. [قدیمی، مجاز] شیوا؛ نغز.۴. [قدیمی، مجاز] شاداب.۵. [قدیمی] گریان؛ اشکریز.۶. [قدیمی] درخشان.۷. پرباران.
-
واژههای مشابه
-
پرآب وتاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، قید) [عامیانه، مجاز] por[']ābotāb با شرح و بسط بسیار؛ بهتفصیل و با اوصاف بسیار.
-
جستوجو در متن
-
ورزگن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] varzgan کوزۀ پرآب.
-
ینبوع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: یَنابیع] [قدیمی] yambu' ۱. چشمه.۲. جوی پرآب.
-
بابوته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹باتوته، بابوجه› [قدیمی] bābute ۱. کوزۀ سفالی.۲. کوزۀ پرآب.
-
زخار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zaxxār ۱. بسیارپر؛ لبریز.۲. پرآب؛ مواج.
-
سیراب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیرآب› sirāb ۱. سیرشده از آب؛ پرآب.۲. تازه؛ با طراوت.
-
آب لمبو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آبلنبه، آبلمبه، آبلنبو› [عامیانه] 'āblambu میوۀ لهیده و پرآب؛ میوهای که آن را با دست فشار داده و آبکی کرده باشند، مانند انار.
-
رواد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راود› [قدیمی] ravād زمین پست و بلند؛ زمین پشتهپشته و پرآبوعلف.
-
ریف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rif زمین پرآبوعلف؛ زمین پرنعمت و پرکشتوزرع؛ زمین نزدیک به آب.
-
سجال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ سجل] [قدیمی] sejāl ۱. بهره؛ نصیب.۲. دلوهای پرآب.۳. [مجاز] منابع سرشار.
-
آبکی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'ābaki ۱. آنچه مانند آب باشد.۲. آبدار؛ پرآب.۳. آبلمبو.۴. [مقابلِ غلیظ] رقیق.۵. بیمحتوا.۶. (اسم) مشروب.
-
غزیره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: غزیرَة، مؤنثِ غزیر] [قدیمی] qazire ۱. = غزیر۲. ناقۀ پرشیر.۳. چشمۀ پرآب.۴. چشم اشکبار.