کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پذیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درمان پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) darmānpazir ۱. درمانپذیرنده؛ قابل علاج.۲. چارهپذیر.
-
عادت پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ādatpazir عادتپذیرنده؛ خویپذیرنده؛ آنکه رفتار دیگران بر او تٲثیر میگذارد: ◻︎ کجا چون طبع مردم خویگیر است / ز هرکس آدمی عادتپذیر است (عطار۱: ۲۰۸).
-
عبرت پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'ebratpazir عبرتپذیرنده؛ آنکه پند و عبرت میگیرد؛ عبرتگیر.
-
صورت پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] suratpazir انجامشدنی؛ ممکن.
-
جستوجو در متن
-
میسر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] moyassar امکانپذیر؛ ممکن؛ شدنی.
-
چاره بردار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عامیانه] čārebardār ۱. چارهپذیر.۲. قابل علاج.
-
پندنیوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] pandniyuš پندنیوشنده؛ پندشنو؛ اندرزپذیر؛ نصیحتپذیر.
-
مسواک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مساویک] mesvāk وسیلهای با الیاف انعطافپذیر در یک سر آن، برای تمیز کردن دندانها.
-
متشکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَشکّل] mote(a)šakkel ۱. شکلگرفته؛ تشکیلشده.۲. [قدیمی] آنچه به شکل و صورت مخصوص درآمده باشد؛ شکلپذیر.
-
شکننده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) šekanande ۱. ویژگی آنچه احتمال شکسته شدن دارد.۲. [مجاز] ظریف؛ آسیبپذیر.
-
نی پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) neypič نوعی نی انعطافپذیر قلیان که از تیماج یا پارچه و مفتول ساخته میشود و از نیهای چوبی درازتر است.
-
دانش نیوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dānešniyuš نیوشندۀ دانش؛ آنکه به علم و دانش گوش فرا دهد؛ دانشپذیر.
-
سپاس دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sepāsdār ۱. سپاسدارنده؛ منتپذیر.۲. شاکر؛ شکرگزار؛ سپاسگذار.
-
کثیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] kasir ۱. [مقابلِ قلیل] بسیار؛ فراوان؛ وافر.۲. [مقابلِ واحد] (فلسفه) ویژگی هرچیز قسمتپذیر.
-
گزارا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] gozārā گزارنده؛ طرحکننده؛ طراح: ◻︎ گزارای نقش گزارشپذیر / که نقش از گزارش ندارد گزیر (نظامی۵: ۷۸۳).