کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پدیدآر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
پدیدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] padidār نمایان؛ آشکار؛ آشکارا؛ ظاهر.〈 پدیدار شدن: (مصدر لازم)۱. نمایان شدن؛ ظاهر شدن.۲. بهوجود آمدن.
-
واژههای همآوا
-
پدیدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] padidār نمایان؛ آشکار؛ آشکارا؛ ظاهر.〈 پدیدار شدن: (مصدر لازم)۱. نمایان شدن؛ ظاهر شدن.۲. بهوجود آمدن.
-
جستوجو در متن
-
مرئی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مرئیّ] mar'i چیزی که دیده میشود؛ نمایان؛ پدیدار.
-
بروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] boruz نمایان شدن؛ پدیدار شدن؛ آشکار شدن.
-
اظهار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ezhār ۱. آشکار کردن؛ پدیدار کردن.۲. بیان کردن.
-
واضح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] vāzeh هویدا؛ پیدا؛ ظاهر؛ آشکار؛ نمایان؛ پدیدار.
-
انکشاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enkešāf ۱. آشکار شدن؛ پدیدار شدن.۲. کشف کردن.۳. [قدیمی] برهنه شدن.
-
پدیده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) padide ۱. آنچه با حواس ظاهری احساس شود؛ پدیدار.۲. شخصی یا چیزی که در موردی خاص برجسته شده باشد.
-
پیدایش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) peydāyeš ۱. آشکار شدن؛ پدیدار گشتن؛ پیدایی.۲. خلقت؛ هستی؛ وجود.
-
آشکاره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āš[e]kare آشکار؛ آشکارا؛ پدیدار؛ پیدا؛ نمایان: ◻︎ فرصت شمر طریقهٴ رندی که این نشان / چون راه گنج بر همهکس آشکاره نیست (حافظ: ۱۶۳).
-
آمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: āmatan، مقابل رفتن] 'āmadan ۱. رسیدن؛ فرارسیدن.۲. پدیدار گشتن.۳. بازگشتن.۴. اتفاق افتادن.۵. برازنده بودن؛ متناسب بودن: دکتر بودن به او میآمد.۶. متولد شدن.
-
قدم گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qadamgāh ۱. جای قدم نهادن.۲. جایی که اثر پایی در سنگ پدیدار باشد.〈 قدمگاه آدم: در روایات، سرندیب که حضرت آدم نخستین بار بر روی زمین در آنجا قدم گذاشت.
-
آشکار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: āškārāk، مقابلِ پنهان] ‹آشکارا، آشکاره› 'āš[e]kār آنچه بتوان آن را با حواس پنجگانه درک کرد؛ نمایان؛ پدیدار؛ پیدا؛ هویدا؛ ظاهر؛ واضح.〈 آشکار شدن: (مصدر لازم) آشکار گشتن؛ نمایان شدن؛ ظاهر شدن.〈 آشکار کردن: (مصدر متعدی)۱. آشک...