کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پخت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] paxt = پَخ
-
پخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [تابعِ رخت] paxt رخت: ◻︎ گر موجخیز حادثه سر بر فلک زند / عارف به آب تر نکند رختوپخت خویش (حافظ: ۵۸۸).
-
پخت
فرهنگ فارسی عمید
(بن ماضیِ پختن، اسم مصدر) poxt = پختن
-
واژههای مشابه
-
دست پخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) dastpoxt ۱. غذایی که کسی با دست خود پخته باشد.۲. (اسم، مصدر) فن آشپزی.
-
دم پخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمپختک، دمی› dampoxt نوعی خوراک، مانند پلو که برنج را میپزند اما در صافی نمیریزند و آبکش نمیکنند و پس از برچیده شدن آب آن دمکش رویش میگذارند و گاهی ماش یا عدس یا لوبیا نیز در آن میریزند.
-
دیگ پخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] digpoxt = دیگجوش
-
پخت وپز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) poxtopaz غذا پختن؛ طبخ.
-
سه پخت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sepoxt سه مرتبه پخته شده.
-
جستوجو در متن
-
دمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی) dami = دمپخت
-
ماش پلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [سنسکریت. فارسی] māšpolo[w] خوراکی که از ماش و برنج تهیه میشود؛ دمپخت ماش.
-
قبل منقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟. عربی] [عامیانه] qobolmanqal اسباب، اثاث، و لوازم پختوپز که بر ستور بار کنند و به جایی ببرند.
-
کته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kate برنج پختۀ بیروغن که آب آن را با آبکش نگرفته باشند؛ دمپخت؛ دمپختک.
-
نوش گیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] nušgiyā = نوشگیاه: ◻︎ نوشگیا پخت و بدو درنشست / رهگذر زهر به تریاک بست (نظامی۱: ۷۱).