کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پا کردن سر دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آتش پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] 'ātašpā ۱. تندرو؛ تیزرو.۲. بیقرار؛ بیآرام.
-
بی پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bipā ۱. [مجاز] بیاصل؛ بیاساس.۲. [قدیمی، مجاز] بیثبات؛ ضعیف.
-
گرگ پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) gorgpā گیاهی با شاخههای کوتاه و برگهای ریز بههمفشرده؛ پای گرگ؛ پنجهگرگی.
-
چراغ پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراغپایه› [قدیمی] čerāqpā ۱. هر چیزی که چراغ روی آن بگذارند؛ پایۀ چراغ.۲. حالت ایستادن اسب هنگامی که هردو دست خود را بلند کند و روی دوپا بایستد.
-
خرده پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xordepā ۱. ویژگی کاسب کمبضاعت، دورهگرد، و کممایه؛ کمدرآمد.۳. نوپا.
-
خرمن پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) xermanpā نگهبان خرمن که خرمن غله را میپاید.
-
دوال پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دوالپای› [عامیانه] davālpā کسی که پاهایش لاغر و دراز مانند دوال باشد. Δ در افسانهها گفتهاند که مردمی هستند در بیابانها و جنگلهای هند دارای پاهای دراز و باریک مانند دوال که نمیتوانند راه بروند و هرگاه یکی از آنها کسی را ببیند بر پش...
-
پنج پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجپایه، پنجپایک› (زیستشناسی) [قدیمی] panjpā = خرچنگ
-
زاغ پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹زاغپای› [قدیمی، مجاز] zāqpā طعنه؛ سرزنش؛ ملامت: ◻︎ کبک خرامنده به صحن سرای / کبک روان را بزده زاغپای (امیرخسرو: لغتنامه: زاغپا).
-
چوب پا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čubpā چوب باریک و بلندی شبیه عصا برای کمک در بهتر راه رفتن به اشخاصی که پایشان آسیب دیده است.
-
راست پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) rāstpā ۱. (ورزش) ویژگی ورزشکاری که با پای راست به توپ ضربه میزند.۲. (ریاضی) [قدیمی] متساویالساقین.
-
سخت پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سختپای› [قدیمی، مجاز] saxtpā پایدار؛ ثابت؛ بادوام.
-
سبک پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سبکپای، سبکپی› [قدیمی، مجاز] sabokpā ۱. تندرو؛ چابک؛ چالاک.۲. آنچه در جایی آرام نمیگیرد؛ گریزپا؛ سبکگام.
-
جستوجو در متن
-
پشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pošt ۱. بیرون چیزی و بالای چیزی.۲. عقب؛ دنبال.۳. یک روی کاغذ یا سند که نوشته نشده باشد.۴. قسمت عقب تن انسان از شانه تا کمر.۵. بالای دوش حیوان از نزدیکی گردن تا دُم.۶. یار؛ یاور؛ پناه.〈 پشت پا: [مقابلِ کف پا]۱. عقب پا؛ پس پا.۲. روی پا.۳. (...