کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پای برنجین پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پای گیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پاگیر› pāygir ۱. پابند.۲. [مجاز] مقید.۳. چیزی که پا به آن گیر کند.۴. [مجاز] آنچه انسان به آن گرفتار و پایبند شود.
-
پای ماچان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیماچان، پایماچو› [قدیمی] pāymāčān ۱. کفشکَن؛ درگاه خانه؛ پایین مجلس؛ صف نعال.۲. (تصوف) درگاه خانه یا پایین مجلس که هرگاه کسی گناه یا تقصیری کند او را در آنجا به یک پا وامیدارند و او در آن حالت باید گوش چپ خود را به دست راست و گوش راست را ...
-
پای موزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāymuze ۱. = پاافزار۲. چکمه.
-
پای وپر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاوپر› [قدیمی] pāvopar ۱. [مجاز] قدرت؛ توانایی؛ تابوتوان: ◻︎ سراپرده و خیمهها گشته تر / ز سرما کسی را نبُد پایوپر (فردوسی: ۵/۲۵۰).۲. پایداری.
-
پای وند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹پاوند› [قدیمی] pāyvand = پابند