کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایه پایه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
مبنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مبنیٰ، جمع: مبانی] mabnā پایه؛ بنیان.
-
اساس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'asās پی؛ بنیاد؛ پایه؛ شالوده.
-
رتبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: رتبَة، جمع: رتب] ‹رتبت› rotbe پایه؛ مقام؛ درجه؛ منزلت.
-
اس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اسّ، جمع: اساس] [قدیمی] 'os[s] اصل هرچیز؛ بنیاد؛ شالوده؛ پایه؛ پی.
-
پروپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [تابع] ‹پروپا› [عامیانه، مجاز] paropey ۱. پا.۲. پی؛ پایه؛ اساس.
-
منصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: منصِب، جمع: مناصب] mansab ۱. مقام؛ رتبه؛ پایه.۲. شغل رسمی.
-
هم ردیف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فارسی. عربی] hamradif کسی که با دیگری در یک مقام و پایه قرار دارد.
-
پغنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] paqne ۱. پایه.۲. پله؛ زینه.۳. پلۀ نردبان.
-
قوام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qevām ۱. آنکه یا آنچه چیزی به آن قایم باشد؛ پایه؛ ستون.۲. نظام.
-
چهارپایه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چارپایه› ča(ā)hārpāye وسیلۀ چوبی یا فلزی با چهار پایه برای نشستن یا گذاشتن چیزی بر روی آن.
-
پله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [جمع: پلکان] pelle ۱. پایه؛ مرتبه؛ درجه.۲. هر مرتبه و پایه از نردبان یا راهرو بین طبقات پایین و بالای عمارت؛ زینه.〈 پلهٴ ترازو: کفۀ ترازو.〈 پلهپله:۱. درجهبهدرجه؛ بهتدریج.۲. از یک پله به پلۀ دیگر.
-
رکن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرکُن، ارکان] rokn ۱. جزء بزرگتر و قویتر از هرچیز؛ عضو عمده.۲. [مجاز] بزرگ و شریف و رئیس قوم.۳. امر عظیم.۴. پایه؛ ستون.۵. [قدیمی] آنچه به آن قوت میگیرند و تکیه میکنند؛ پایه و ستون.
-
مثابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مثابَة] masābe ۱. اندازه.۲. درجه؛ منزلت؛ پایه؛ جایگاه.۳. جای گرد آمدن؛ محل اجتماع مردم.
-
شاغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شاهول› šāqul گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار میبرند.
-
سفت کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) seftkār بنّایی که کارش آجرچینی است و پایه و دیوار و سایر قسمتهای ساختمان را با آجر میسازد.