کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایدار ماندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
باقی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] bāqi ۱. پایدار؛ پاینده؛ جاوید.۲. بازمانده؛ بهجامانده.۳. (اسم) [قدیمی] باقیماندۀ خراج یا مالیات که بر عهدۀ کسی است.۴. (اسم، صفت) از نامها و صفات خداوند.〈 باقی داشتن: (مصدر متعدی) [قدیمی]۱. چیزی کسر داشتن و بدهکار بودن.۲. ثابت و بر...
-
پایستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] pāyestan ۱. پایدار ماندن؛ جاویدان بودن؛ پاییدن: ◻︎ جهانا چه درخورد و بایستهای / وگر چند با کس نپایستهای (ناصرخسرو: ۲۵۳).۲. درنگ کردن.
-
بقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بقاء] baqā ۱. زیستن.۲. پایدار ماندن.۳. دوام؛ همیشگی.۴. پایندگی.۵. زیست؛ زندگی.۶. (تصوف) مرحلهای از سلوک پس از فنا که ابتدا سیر فیالله است و سالک به حق باقی میشود.
-
پاییدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) pāy(')idan ۱. نگهبانی کردن.۲. چشم به کسی یا چیزی دوختن و مراقب آن بودن؛ زیر نظر قرار دادن.۳. (مصدر لازم) [قدیمی] همیشه و جاوید بودن؛ پایدار ماندن.۴. (مصدر لازم) [قدیمی] درنگ کردن؛ ایستادن: ◻︎ چو خواهی که ز ایدر شوی باز جای / زمانی ن...