کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایدار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پایدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹پادار› pāydār ۱. پاینده؛ جاویدان؛ باقی: ◻︎ نباشد همی نیک و بد پایدار / همان به که نیکی بُوَد یادگار (فردوسی: ۱/۸۵).۲. برقرار.۳. استوار؛ ثابت.
-
جستوجو در متن
-
مستدیم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostadim دائمی؛ پایدار.
-
دیرپا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دیرپای› dirpā دیرپاینده؛ پایدار؛ بادوام.
-
مستدام
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mostadām دوامیافته؛ پایدار؛ دائم.
-
جاودانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) jāv[e]dāni پاینده؛ پایدار؛ همیشگی.
-
سخت بنیاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] saxtbonyād بنای محکم و پایدار.
-
سخت پا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سختپای› [قدیمی، مجاز] saxtpā پایدار؛ ثابت؛ بادوام.
-
هوالباقی
فرهنگ فارسی عمید
(شبه جمله) [عربی] hovalbāqi اوست باقی و پایدار.
-
پابرجا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پابرجای› [مجاز] pābarjā استوار؛ پایدار؛ ثابت: ◻︎ دل چو پرگار به هر سو دَوَرانی میکرد / واندر آن دایره سرگشتهٴ پابرجا بود (حافظ: ۴۱۴).〈 پابرجا بودن: (مصدر لازم) پایدار و استوار بودن.〈 پابرجا کردن: (مصدر متعدی) استوار ساختن؛ پایدار کر...
-
پیکارکش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] peykārke(a)š پیکار کشنده؛ پایدار و بردبار در پیکار.
-
راسخ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] rāsex ثابت؛ برقرار؛ پابرجا؛ استوار؛ پایدار.
-
ماندگار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) mānd[e]gār ماندنی؛ پایدار؛ آنچه پیوسته بر یک حال بماند و تغییر نکند.
-
دوام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] davām ۱. پایدار شدن؛ همیشه بودن.۲. ثبات و بقا؛ همیشگی بودن.
-
پایسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pāyeste ۱. پاینده؛ پایدار.۲. برقرار.۳. پیوسته.