کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پایان دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
بی پایان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bipāyān ۱. آنچه پایان نداشته باشد؛ بیکران؛ بیانتها.۲. [مجاز] بسیار.
-
پایان آبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pāyān[']ābe تهماندۀ آب؛ باقیماندۀ آب در ته ظرف یا در گودال؛ پسآب.
-
پایان بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] pāyānbin کسی که آخر و عاقبت کاری را در نظر بگیرد و دربارۀ آن فکر کند؛ عاقبتبین؛ عاقبتاندیش؛ پایاننگر.
-
پایان پذیر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) pāyānpazir آنچه پایان داشته باشد و به پایان برسد؛ پایانپذیرنده؛ تمامشدنی.
-
پایان نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāyānnāme رسالهای که دانشجویان پس از فارغالتحصیلی در موضوعی خاص مربوط به رشتۀ دانشگاهی خود مینویسند.
-
پایان نگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی، مجاز] pāyānnegar کسی که آخر و عاقبت کاری را بنگرد و دربارۀ آن فکر کند؛ پایاننگرنده؛ پایانبین؛ عاقبتبین.
-
شکم پایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شکمپاییان› (زیستشناسی) šekampāyān جانورانی که بر روی ماهیچههای شکم خود میخزند.
-
هشت پایان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) haštpāyān دستهای از جانوران دریایی که در اطراف سر آنها هشت بازو وجود دارد و بدنشان گرد است، مانند هشتپا یا اختابوس.
-
جستوجو در متن
-
فرجامیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farjāmidan به پایان رسانیدن؛ پایان دادن.
-
انجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: hanĵām، مقابلِ آغاز] 'anjām ۱. اجرا کردن.۲. (اسم) پایان؛ آخر؛ عاقبت.〈 انجام دادن: (مصدر متعدی)۱. اجرا کردن.۲. پایان دادن؛ به پایان رساندن؛ سامان دادن.〈 انجام شدن: (مصدر لازم) به پایان رسیدن؛ تمام شدن.〈 انجام یافت...
-
برساد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) barsād در آیین زردشتی، دعای پایان دادن نماز.
-
اختتام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extetām ۱. به پایان رساندن؛ ختم کردن؛ خاتمه دادن.۲. (اسم) خاتمه؛ پایان.
-
سرانجام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) saranjām ۱. پایان؛ عاقبت.۲. (قید) در آخر کار.〈 سرانجام دادن: (مصدر متعدی) به پایان رساندن؛ تمام کردن.
-
بازپرداختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] bāzpardāxtan ۱. فارغ شدن از امری.۲. (مصدر متعدی) کاری را پایان دادن.۳. (مصدر متعدی) خالی کردن.