کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاکردن (کفش و غیره) پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
هم لخت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] hamlaxt ۱. کفش؛ موزه.۲. چرم کفش؛ تخت کفش: ◻︎ وگر خلاف کنی طمع را و هم بروی / بدرّد ار به مثل آهنین بُوَد هملخت (کسائی: ۵۸).
-
کفشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مصغرِ کفش] kafšak ۱. کفش کوچک.۲. (زیستشناسی) [قدیمی] سم شکافدار، مانند سم گاو، گوسفند، و آهو.
-
آغاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آغازه› 'āqāre دوال یا تسمه که کفشدوز بر درز میان رویه و تخت کفش بدوزد تا آب و خاک درون کفش نرود.
-
پل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] pa(e)l پاشنۀ پا: ◻︎ همیشه کفش و پلش را کفیده ببینم من / به جای کفش و پلش دل کفیده بایستی (معروفی: شاعران بیدیوان: ۱۴۴).
-
شراک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشْرُک و شُرُک] [قدیمی] šerāk بند کفش.
-
چستک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] čostak نوعی کفش چرمی سبک و ساده با کف یکلا؛ چسبک.
-
صندل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sandale، مٲخوذ از لاتینی] sandal نوعی کفش تابستانی و روباز.
-
گتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: guêtre] getr ۱. روپوش نواریشکل کفش که از پارچۀ ضخیم دوخته میشود.۲. تکه پارچهای که مانند ساق پوتین میدوزند و برای محافظت ساق پا از سرما، برف، و باران روی کفش و بالای مچ پا میبندند.
-
پاشنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pāšnak] ‹پاشنا، پایشنه› pāšne ۱. (زیستشناسی) قسمت عقب کف پا: پاشنهٴ پا.۲. آن قسمت از ته کفش که زیر پاشنۀ پا واقع میشود: پاشنهٴ کفش.۳. لبۀ عقب کفش که پشت پاشنۀ پا را میگیرد و اگر آن را بخوابانند زیر پاشنۀ پا میرود.۴. پایۀ در که در بر...
-
کفش دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) kafšduz ۱. کسی که کفش میدوزد؛ کفشگر.۲. (اسم) ‹کفشدوزک› (زیستشناسی) حشرۀ کوچک سرخرنگی که چهار بال دارد و دو بال ضخیم آن روی دو بال نازک قرار گرفته و از شتههای درختان تغذیه میکند.
-
گیوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) give نوعی کفش که رویۀ آن از نخ یا ابریشم بافته میشود و ته آن از چرم یا پارچه است.
-
چاچله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پاچله، پاچیله› [قدیمی] čāčale کفش؛ پاافزار؛ پاپوش: ◻︎ گرفتم به جایی رسیدی ز مال / که زرین کنی سندل و چاچله (عنصری: ۳۴۶).
-
چارغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹چارخ، چارق› čāroq نوعی کفش چرمی با بندها و تسمههای دراز که بندهای آن به ساق پا پیچیده میشود؛ پاتابه؛ پالیک.
-
خراز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] xarrāz کسی که درز موزه، کفش، مَشک، و مانند آن را میدوخت.
-
جیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] jir نوعی چرم دباغیشدۀ نرم که در تهیۀ رویۀ کفش، کیف، پوشاک، و امثال آن به کار میرود.