کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پافشاری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پافشاری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) pāfešāri ۱. مقاومت؛ استقامت؛ پایداری؛ ایستادگی.۲. اصرار.
-
جستوجو در متن
-
لج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: لجّ] laj ستیزه کردن؛ پافشاری در مخالفت و عناد.
-
مصر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مصرّ] moser[r] کسی که در امری اصرار و پافشاری کند؛ اصرارکننده.
-
پاداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] pādāri ۱. پایداری؛ استقامت.۲. پافشاری.
-
جدیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] jeddiy[y]at ١. سعی؛ کوشش؛ پشتکار.٢. [مجاز] پافشاری.
-
یک دندگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه، مجاز] yekdandegi لجاجت؛ پافشاری؛ ایستادگی برای پیش بردن رٲی و نظر خود.
-
اصرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'esrār ابرام و پافشاری کردن در کاری؛ پیوسته دنبال کاری رفتن؛ در امری پایداری کردن؛ ایستادگی و ثبات بر کاری.〈 اصرار ورزیدن: (مصدر لازم) اصرار کردن؛ اصرار داشتن؛ ایستادگی و پافشاری کردن در امری.
-
پیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عامیانه] pile پافشاری و اصرار در کاری به طوری که ایجاد دردسر و مزاحمت کند.〈 پیله کردن: (مصدر لازم) [عامیانه، مجاز] دربارۀ مطلبی بیش از حد سماجت و پافشاری کردن؛ اصرار کردن.
-
الحاح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'elhāh ۱. در طلب چیزی اصرار و پافشاری کردن؛ خواستن چیزی با زاری و التماس.۲. درخواست کردن.
-
یک رکابی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به یک رکاب) [فارسی. عربی. فارسی] [قدیمی] yekrekābi ۱. اسب یدک؛ جنیبت.۲. [مجاز] کسی که اصرار و پافشاری میکند.۳. (قید) [مجاز] با اصرار و پافشاری: ◻︎ یکرکابی مپای بر سر زهد / چون شود دل عنانگرای صبوح (خاقانی: ٤٨٢).۴. رفیق؛ دوس...
-
ابرام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ebrām ۱. اصرار کردن؛ پافشاری کردن در امری.۲. (حقوق) تٲیید حکم یک دادگاه در دادگاه بالاتر یا همارزش.۳. [قدیمی] استوار کردن؛ استواری.۴. [قدیمی] به ستوه آوردن.۵. [قدیمی] تٲیید کردن.
-
فشار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fešār ۱. نیرویی که همراه با شدت بر کسی یا چیزی وارد شود.۲. [مجاز] رنج روحی یا جسمی.۳. (اسم مصدر) (سیاسی) اعمال خشونت در فعالیتهای سیاسی: گروه فشار.۴. (اسم مصدر) [مجاز] اصرار؛ پافشاری.〈 فشار اسمزی: (فیزیک) فشاری که بعضی مواد مانند قند، نمک...
-
قدم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَقدام] qadam ۱. اندازۀ پا از سر انگشت تا پاشنه.۲. گام.۳. کار؛ عمل.〈 قدم افشردن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. پا فشردن.۲. پافشاری کردن.〈 قدم برداشتن: = 〈 قدم برگرفتن〈 قدم برگرفتن: (مصدر لازم) [قدیمی] حرکت کردن؛ راه افتا...
-
پی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pād] pey ۱. بخش زیرین بنا، بهویژه زیر دیوارها و ستونها که خاک آن را برداشته و بهجای آن مصالح بادوامتر ریختهاند؛ فونداسیون.۲. پای؛ پا.۳. [قدیمی] رد پا.۴. [قدیمی] نشان؛ اثر.۵. [قدیمی] بنیان؛ شالوده؛ پایه.〈 پیِ: (حرف اضافه) [مجاز...