کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پاس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [پهلوی: pās] [قدیمی] pās ۱. نگهبانی؛ نگهداری؛ مواظبت.۲. حرمت: ◻︎ بدان را نوازش کن ای نیکمرد / که سگ پاس دارد چو نان تو خورد (سعدی۱: ۸۸).۳. (اسم) پاره؛ جزء.۴. (اسم) قسمتی از شب یا روز: ◻︎ چو یک پاس از تیرهشب درگذشت / تو گفتی که روی هوا ت...
-
پاس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: passe] (ورزش) pās در بازیهای گروهی مانند فوتبال، بسکتبال، رد کردن و رساندن توپ به یکی از افراد دستۀ خود.〈 پاس دادن: (مصدر متعدی)۱. (ورزش) = پاس۲۲. در قمار، نوبت خود را به حریف دادن.۳. [مجاز] حواله دادن کسی به جایی یا به کس ...
-
واژههای مشابه
-
پاس بخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) (نظامی) pāsbaxš افسر یا گروهبانی که مٲمور عوض کردن پاسبان یا قراول در ساعت معین باشد.
-
پاس خانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (نظامی) pāsxāne جای پاسبان؛ قراولخانه.
-
جستوجو در متن
-
کشیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [ترکی] kešik پاس؛ نگهبانی.
-
حق ناشناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] haqnāšenās آنکه حق نعمت کسی را فراموش میکند و پاس نمیدارد.
-
پاسدار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) pāsdār پاسدارنده؛ نگهبان؛ مراقب.
-
پهره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] pahre پاس؛ نگهبانی؛ محافظت.
-
طرقاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مغولی] [قدیمی] torqāq نگهبان؛ پاس؛ پاسداری.
-
پاسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم، مصدر متعدی) [قدیمی] pāsidan ۱. پاس دادن؛ نگهبانی کردن.۲. (مصدر متعدی) پاس داشتن؛ رعایت کردن.۳. مصدر متعدی) لمس کردن.
-
پاسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [قدیمی] pāside ۱. پاسداشته.۲. نگهبانیشده.۳. لمسشده.
-
حفظ الغیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: حفظالغَیب] [قدیمی] hefzolqeyb پاس خاطر شخص غایب داشتن؛ در غیاب کسی از او به نیکی یاد کردن.
-
پاسگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pāsgāh ۱. محل پاس.۲. جای پاسبان.۳. (نظامی) مکانی برای کنترل تردد که زیر نظر و مراقبت مٲمور نظامی اداره میشود.