کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
پارس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
پارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārs قومی آریایینژاد که در زمان قدیم در پارس و عیلام سکنی اختیار کرده و مرکّب از چند قبیلۀ برزگر و چند قبیلۀ صحرانشین بودند.
-
پارس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pārs بانگ سگ در موقع حمله؛ عوعو.〈 پارس کردن: (مصدر لازم) عوعو کردن سگ.
-
واژههای مشابه
-
پارس ئیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹بارسئیل› [قدیمی] pārs'(y)il = بارسئیل
-
جستوجو در متن
-
پارسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به پارس) [پهلوی: pārsīk] pārsi ۱. مربوط به پارس: هنر پارسی.۲. اهل پارس؛ از مردم پارس.۳. (اسم) زبان رسمی مردم ایران؛ فارسی.۴. تهیهشده در پارس.۵. ایرانی.۶. زردشتی، بهخصوص زردشتی مقیم هند.〈 پارسی باستان: زبانی از شاخۀ زبانهای هن...
-
پهلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pahlo[w] ۱. پهلوان؛ مرد دلیر: ◻︎ به قلب اندرون پای خود را فشرد / به هر «پهلُوی» پهلویی را سپرد (نظامی۵: ۷۹۷).۲. نیرومند.۳. از مردم قوم پارت؛ قوم پارت: ◻︎ گزین کرد از آن نامداران سوار / دلیران جنگی دهودوهزار ـ هم از پهلو، پارس، کوج و بل...