کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویژه گر چشم پزشکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
به ویژه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) beviže = ویژه 〈 بهویژه
-
جستوجو در متن
-
چشم پزشک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) (پزشکی) če(a)šmpezešk پزشکی که بیماریهای چشم را معالجه میکند؛ کحال.
-
گر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gar] (پزشکی) gar ۱. = جرب۲. (صفت) ویژگی حیوان مبتلا به جرب: بز گر، خر گر.۳. (صفت) کچل.
-
ارمد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] 'armad ۱. ویژگی چشم دردمند.۲. (پزشکی) مبتلا به چشمدرد.
-
رمد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] ramad درد چشم.
-
حول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] haval نزدیک بودن سیاهی چشم به سمت بینی؛ لوچ بودن چشم؛ لوچی؛ کجبینی.
-
ظفره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ظفرَة] (پزشکی) [قدیمی] zafare گوشت یا پوستی زائد که در گوشۀ چشم پدید آید و بهتدریج سبب نابینایی شود؛ ناخنۀ چشم.
-
عمش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (پزشکی) [قدیمی] 'amaš ضعف بینایی با ریزش اشک چشم.
-
گلوکوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: glaucome] (پزشکی) gelu(o)kom افزایش فشار داخلی چشم که با درد و سفتی کرۀ چشم و محدود شدن میدان دید مشخص میشود و ممکن است منجر به کوری شود؛ آبسیاه.
-
پیرچشمی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) pirče(a)šmi ضعف و ناتوانی چشم در اثر پیری که به دلیل ضعیف شدن قدرت تطابق عدسی چشم به وجود میآید و با استفاده از عینکهای مخصوص اصلاح میشود.
-
آب ریزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābrize ۱. (پزشکی) علتی در چشم که پیوسته اشک از آن میریزد.۲. [قدیمی] آبریز؛ آبریزش.
-
کوررنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) kurrangi حالتی که به سبب اختلال در شبکیۀ چشم عارض میشود و شخص قادر به دیدن یک یا چند رنگ نیست.
-
دوبینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) (پزشکی) dobini یکی را دوتا دیدن؛ لوچ بودن؛ لوچی؛ حالت چشم که یک چیز را دوتا ببیند.
-
دوربینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) durbini ۱. دیدن از دور.۲. (پزشکی) حالت چشم که دور را بهتر از نزدیک ببیند.۳. [مجاز] دوراندیشی.