کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ویژه کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
به ویژه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) beviže = ویژه 〈 بهویژه
-
جستوجو در متن
-
تخصیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxsis خاص کردن؛ اختصاص دادن؛ چیزی را به چیز دیگر مخصوص داشتن؛ ویژه کردن.
-
تخلیص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxlis ۱. خلاصه کردن.۲. [قدیمی] رها کردن؛ آزاد ساختن؛ خلاص کردن.۳. [قدیمی] خالص کردن؛ ویژه گردانیدن.
-
تبرید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tabrid سرد و خنک کردن چیزی یا جایی، به ویژه دمای بدن.
-
اختصاص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'extesās ۱. مخصوص کاری یا چیزی کردن؛ ویژه کردن.۲. (اسم) ویژگی.۳. [قدیمی] قرب و منزلت.
-
خانه تکانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) xānete(a)kāni تمیز کردن خانه و اثاث آن بهویژه در آخر سال.
-
فندک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) fandak وسیلهای فلزی دارای سنگ چخماق و فتیله برای روشن کردن آتش، بهویژه سیگار.
-
ارتکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ertekāb انجام دادن کاری ، بهویژه کاری نامشروع؛ سر زدن گناه از کسی؛ گناه کردن.
-
خشکاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹خشکانیدن› xoškāndan گرفتن آب یا رطوبت چیزی، بهویژه بهسیلۀ آفتاب یا حرارت؛ خشک کردن.
-
خاک مال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) xākmāl ۱. مالیدن خاک به چیزی، به ویژه ظروف، برای شستن آن.۲. [مجاز] خوار و ذلیل کردن.
-
فال گوش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مٲخوذ از عربی. فارسی] fālguš ایستادن در جایی و پنهانی گوش کردن به حرفهای دیگران برای تفٲل زدن به آنها، بهویژه در شب چهارشنبهسوری.
-
پینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pine ۱. تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند؛ وصله.۲. آن قسمت از پوست، بهویژه در کف دستوپا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد.۳. ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار.〈 پینه بستن: (مصدر لازم) ستبر شدن پوست، بهویژه در کف د...
-
دیالیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [فرانسوی: dialyse، انگلیسی: dialysis] diyāliz ۱. (شیمی) عمل جدا کردن کلوئیدهای داخل یک محلول از سایر مواد با کمک عشای نیمهتراوا.۲. (پزشکی) جدا کردن مواد سمی و زائد از خون با کمک دستگاهی ویژه، برای بیمارانی که نارسایی کلیوی دارند یا مسموم ...
-
زدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: žatan, zatan] zadan ۱. چیزی را با فشار و به طور ناگهانی به جایی کوبیدن: تخم مرغ را زد به دیوار.۲. (مصدر لازم) وارد کردن فشار یا ضربه به چیزی: زد توی سر خودش.۳. [عامیانه، مجاز] نصب کردن؛ چسباندن: تابلو را به دیوار زدم.۴. وارد کردن...