کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وگرنه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
ایلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایلاء] (فقه) 'ilā آن است که مردی قسم بخورد که با زن خود نزدیکی نکند و در آن صورت چهار ماه مهلت دارد که کفاره بدهد و رجوع به زن خود کند وگرنه زن حق دارد شکایت کند و طلاق بگیرد.
-
نشلیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] našlidan چنگ درزدن و درآویختن به چیزی؛ آویختن: ◻︎ گر تو خواهیش وگرنه به تو اندر نشلد / زر او چون به در خانهٴ او برگذری (فرخی: ۳۹۹ حاشیه).
-
کندمند
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kandmand ۱. ویران؛ خراب.۲. پریشان.۳. ویژگی عمارتی که فروریخته و ویران شده باشد: ◻︎ وگرنه شود بوم ما کندمند / از اسفندیار آن بدِ بدپسند (فردوسی: ۵/۳۹۷)، ◻︎ مادرِ بسیارفرزندی ولیک / خوار داریشان همیشه کندمند (ناصرخسرو: ۴۳۴).
-
آدمیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: آدمیّة] 'ādamiy[y]at ۱. انسانیت؛ آدمی بودن؛ انسان بودن: ◻︎ آدمیت رحم بر بیچارگان آوردن است / کآدمی را تن بلرزد چون ببیند ریش را (سعدی۲: ۳۱۱).۲. (اسم) انسان: ◻︎ بهحقیقت آدمی باش وگرنه مرغ باشد / که همین سخن بگوید به زبان آدمیت (...
-
سائل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sā'el ۱. سؤالکننده؛ پرسشکننده.۲. خواهنده؛ کسی که طلب احسان کند.۳. (اسم، صفت) [مجاز] آنکه با گدایی چیزی از مردم بخواهد: ◻︎ چو سائل از تو بهزاری طلب کند چیزی / بده وگرنه ستمگر به زور بستاند (سعدی: ۹۴).〈 سائلبهکف: [قدیمی، مجا...
-
طلب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] talab ۱. جستجو؛ جستن.۲. (اسم) [مقابلِ بدهی] [مجاز] پولی یا چیزی که بهکسی وام داده باشند.۳. (بن مضارعِ طلبیدن) = طلبیدن۴. طلبنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آزادیطلب، آشوبطلب، جاهطلب، داوطلب، صلحطلب.۵. (تصوف) از مراحل سلوک که در آن...