کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وکيل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: وُکَلاء] vakil ۱. (حقوق) کسی که به او اعتماد کنند و کاری را به او بسپارند؛ کسی که از طرف کس دیگر برای انجام دادن کاری تعیین شود؛ گماشته؛ نماینده.۲. (سیاسی) نمایندهای که از طرف یک حزب یا جمعی از مردم برای اجرای امری انتخاب میش...
-
جستوجو در متن
-
وکلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: وکلاء، جمعِ وَکیل] vokalā = وکیل
-
توکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوکیل] (حقوق) to[w]kil ۱. وکیل گرفتن.۲. کسی را از طرف خود وکیل ساختن و کاری را به عهدۀ او گذاشتن.
-
موکل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] (حقوق) movakkel کسی که برای خود وکیل معین کند.
-
نعم الوکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] ne'malvakil وکیل نیکو.
-
کارران
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] kārrān کارگزار؛ پیشکار؛ وکیل.
-
دادیار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (حقوق) [منسوخ] dādyār معاون دادستان؛ وکیل عمومی.
-
دارالوکاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: دارالوکالَة] dārolvekāle دفتر یا اتاق کار وکیل دادگستری.
-
حق الوکاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حقّالوکالَة] haqqolvekāle پولی که وکیل برای کاری که انجام میدهد از موکل خود میگیرد.
-
وکالت نامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] (حقوق) vekālatnāme نوشتهای که به موجب آن کسی را از طرف خود وکیل میکنند و کاری را به او میگذراند.
-
وکالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وکالة] vekālat ۱. (حقوق) تفویض و واگذاری کاری به کسی و اعتماد کردن به او.۲. شغل وکیل؛ وکیلی.
-
نماینده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) na(e,o)māyande ۱. نشاندهنده.۲. (اسم، صفت فاعلی) (سیاسی) کسی که از طرف کس دیگر برای مذاکره در امری یا انجام دادن کاری معین شده باشد؛ وکیل؛ نایب.۳. علامت؛ نشانه.
-
قهرمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: kuhrumān، جمع: قهارمَة] qahra(e)mān ۱. کسی که در ورزش، مبارزه، یا جنگ، موفقیت به دست آورده است.۲. (ورزش) تیمی که در یک دوره از مسابقات به مقام اول رسیده است.۳. پهلوان.۴. (اسم) شخصیت اصلی داستان.۵. [قدیمی] وکیل؛ امین...