کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وُجُوهِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وجوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ وَجه] vojuh = وجه〈 وجوه اعیان: [قدیمی] اشراف؛ بزرگان.
-
واژههای همآوا
-
وجوه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ وَجه] vojuh = وجه〈 وجوه اعیان: [قدیمی] اشراف؛ بزرگان.
-
جستوجو در متن
-
هرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: هَرَم، جمع: اَهرام] (ریاضی) heram جسم مخروطیشکل که قاعدۀ آن مثلث یا مربع یا کثیرالاضلاع باشد و وجوه جانبی آن مثلثهایی باشند که همه به یک رٲس مشترک منتهی شوند.
-
تخییل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxyil ۱. (ادبی) در بدیع، ابداع کردن وجوه خیالی برای ستایش یا نکوهش چیزی بهطوریکه در شنونده و خواننده تٲثیر کند و اثری از حزن یا نشاط یا بیموامید پدید بیاورد؛ ایهام.۲. [قدیمی] به خیال افکندن.۳. [قدیمی] به کسی تهمت زدن.