کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وَادِي پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وادی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اودِیَة] vādi ۱. [مجاز] سرزمین.۲. [مجاز] فضا؛ جایگاه.۳. گشادگی میان دو کوه؛ دره.۴. رودخانه.〈 وادی خاموشان: [قدیمی، مجاز] گورستان: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲).
-
جستوجو در متن
-
اودیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَودیَة، جمعِ وادی] [قدیمی] 'o[w]diye = وادی
-
شفاجرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] ša(e)fājorof کنارۀ وادی یا آبگیر و تالاب.
-
گورستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گورسان› gurestān جایی که مردگان را زیر خاک میکنند؛ سرزمینی که در آن گور بسیار باشد؛ قبرستان؛ وادی خاموشان.
-
شدق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَشداق] [قدیمی] še(a)dq ۱. کنج دهان.۲. کرانۀ وادی یا رودبار.
-
ذنابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذنابَة] [قدیمی] zonābe ۱. پیرو؛ دنباله؛ دنبالۀ چیزی؛ پایان چیزی.۲. جایی از وادی که مسیل به آن منتهی شود.
-
سهمناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) sahmnāk ترسدار؛ ترسناک؛ هولناک: ◻︎ این چنین اسبی تواند برد بیرون مرمرا / از چنین وادی، ز قاعی سهمناک و نیشزن (منوچهری: ۸۳).
-
برهوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹بلهوت› [مجاز] barahut ۱. هرجای گرم و بیآبوعلف.۲. (صفت) گرم و بیآبوعلف. Δ در اصل نام وادی و چاهی بسیارعمیق در حَضرموت که میگویند ارواح خبیثه در آن مسکن دارند.
-
چرازن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] čerāzan حیوان علفخوار در حال چریدن؛ چرنده؛ چراکننده: ◻︎ به هر وادی چو رفتندی چرازن / تو گویی موج میزد سیل روغن (جامی: ۱۰۹).
-
قرقوبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به قرقوب، شهری بوده بین واسط، بصره، و اهواز) [قدیمی] qorqubi نوعی پارچه که در قرقوب بافته میشده: ◻︎ از جام می روشن وز زیروبم مطرب / از دیبهٴ قرقوبی وز نافهٴ تاتاری (منوچهری: ۱۱۵)، ◻︎ ز قرقوبی به صحراها فروافکنده بالشها / ز بوقلمون ب...
-
حالیا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حالیّاً] [قدیمی] hāliyā الحال؛ اکنون؛ اینزمان؛ حالا؛ در این وقت: ◻︎ عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز (حافظ: ۵۳۲)، ◻︎ تا درخت دوستی کی بر دهد / حالیا رفتیم و تخمی کاشتیم (حافظ: ۷۴۰).
-
ارنی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، شبه جمله) [عربی] 'areni بنمایان مرا: ◻︎ با تو آن عهد که در وادی ایمن بستیم / همچو موسی اَرِنیگوی به میقات بریم (حافظ: ۷۴۸)، ◻︎ چو رسی به کوه سینا، ارنی مگوی و بگذر / که نیرزد این تمنا به جوابِ لنترانی (؟: لغتنامه: لنترانی). Δ اشار...