کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولی نعمت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ولی نعمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] valine'mat خداوند نعمت؛ آن که بر کسی حق نعمت دارد.
-
واژههای مشابه
-
ولی اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] valiyyollāh ولی خدا؛ دوست خدا؛ بندۀ نیک خدا؛ لقب امیرالمؤمنین علی.
-
ولی النعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] valiyonne'am خداوند نعمتها.
-
ولی عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ولیالعهد] vali'ahd ۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت.۲. [قدیمی] حاکم وقت.
-
جستوجو در متن
-
انعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'an'om ۱. [جمعِ نعماء] = نعما۲. [جمعِ نعمت] = نعمت
-
فراخ نعمت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] farāxne'mat جایی که در آن نعمت فراوان باشد؛ پرنعمت.
-
ترف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] taraf ۱. به نعمت و آسایش زندگی کردن.۲. متنعّم و ثروتمند شدن.۳. نعمت، آسایش، و خوشی زندگانی.۴. خوشگذرانی.
-
کنود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] konud ناسپاسی؛ ناشکری؛ کفران نعمت.
-
خصب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] xesb فراوانی نعمت و عیش.
-
فراوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) farāvāni ۱. بسیاری؛ کثرت.۲. وفور نعمت.
-
نعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نعمَة] ne'am = نعمت
-
نعمات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ نعمَة] ne'amāt = نعمت
-
چراغ آخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراغآخور› [قدیمی، مجاز] čerāq[']āxor فراخی عیش و بسیاری نعمت.