کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ولی سیراب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ولی اللـه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] valiyyollāh ولی خدا؛ دوست خدا؛ بندۀ نیک خدا؛ لقب امیرالمؤمنین علی.
-
ولی النعم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] valiyonne'am خداوند نعمتها.
-
ولی عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ولیالعهد] vali'ahd ۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت.۲. [قدیمی] حاکم وقت.
-
ولی نعمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] valine'mat خداوند نعمت؛ آن که بر کسی حق نعمت دارد.
-
جستوجو در متن
-
اروا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ارواء] [قدیمی] 'ervā سیراب کردن.
-
تسقیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تسقیَة] [قدیمی] tasqiye آب دادن؛ سیراب کردن.
-
سیراب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹سیرآب› sirāb ۱. سیرشده از آب؛ پرآب.۲. تازه؛ با طراوت.
-
ریان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] rayyān ۱. [مجاز] تروتازه؛ شاداب.۲. [مقابلِ عطشان] سیراب.
-
مشروب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] mašrub ۱. هر نوع نوشیدنی الکلدار که باعث مستی شود.۲. (صفت) سیراب.۳. (اسم، صفت) آشامیدنی.
-
آبدان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābdān ۱. ظرف آب.۲. [قدیمی] جایی که آب در آن جمع میشود؛ آبگیر: ◻︎ فتد تشنه در آبدان عمیق / که داند که سیراب میرد غریق (سعدی۱: ۱۰۴).۳. (زیستشناسی) [قدیمی] = مثانه
-
ترویه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ترویَة] [قدیمی] tarviye ۱. سیراب کردن.۲. آب برای سفر برداشتن.۳. در کاری تفکر و اندیشه کردن.۴. روز هشتم ماه ذیحجّه که حج آغاز میشود و حجاج از مکه به عرفات میروند.