کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقت تلف شده 2 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
خوش وقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه] xošvaqt خوشحال؛ شادوخرم.
-
جستوجو در متن
-
مفرغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofraq ویژگی فلزی که در قالب ریخته شده.
-
شده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) šode ۱. گشته؛ گردیده؛ انجامیافته.۲. [قدیمی] رفته؛ گذشته.
-
محل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: محلّ، مقابلِ مُحرِم] (فقه) mohel[l] کسی که از احرام خارج شده.
-
تاب داده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) tābdāde ویژگی چیزی که بر اثر حرارت داغ شده است.
-
انگریز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی، مٲخوذ از پرتغالی] 'engariz انگلیس. Δ تلفظ دیگر از نام انگلیس که در هندوستان از زبان پرتغالی گرفته شده و بعد در بعضی کشورهای اسلامی هم متداول شده.
-
اهم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ohm] (فیزیک) 'ohm واحد اندازهگیری مقاومت الکتریکی. Δ از نام گئورک اهم فیزیکدان معروف آلمانی (۱۷۸۷ـ۱۸۵۴) گرفته شده.
-
کرکره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) kerkere نوعی پرده که از قطعههای یک اندازه درست شده و بهوسیلۀ ریسمانی جمع میشود؛ بادگانه.
-
خدر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] xader ویژگی عضوی از بدن که دچار خوابرفتگی یا سستی شده باشد؛ بیحس.
-
تمثال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: تَماثیل] temsāl ۱. صورت نقاشیشده.۲. تصویر شخص که بر کاغذ نگاشته شده باشد.۳. مجسمه؛ پیکر؛ تندیس.
-
پرکوک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porkuk ۱. پارچهای که بر آن کوک بسیار زده شده.۲. ساعتی که بسیار کوک شود.
-
زم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] zam گوشت درون دهان: ◻︎ آرزومند آن شده تو به گور / که رسد نانت پارهای بر زم (رودکی: لغتنامه: زم).
-
سوفار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹سوفال، سفال› [قدیمی] sufār ۱. کاسه و کوزۀ گلی.۲. ظرف گلی که در کوره پخته شده باشد.
-
شته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از آرامی] ‹سته› [قدیمی] šate ۱. انگور.۲. میوه و خوراکی که شب بر آن گذشته و شبمانده شده باشد.