کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وقت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وقت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْقات] vaqt مقداری از زمان؛ هنگام؛ گاه.
-
واژههای مشابه
-
خوش وقت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه] xošvaqt خوشحال؛ شادوخرم.
-
جستوجو در متن
-
هرزه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹هرزهخور› [قدیمی] harzexār آنکه وقت و بیوقت هرجور خوردنیای بخورد.
-
پیشینگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پیشینگه، پیشینگهان› [قدیمی] pišingāh وقت نماز ظهر؛ وقت نماز پیشین؛ ظهر.
-
توقیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَوقیت] [قدیمی] to[w]qit وقت معیّن کردن؛ برای انجام دادن کاری تعیین وقت کردن.
-
سپیده دمان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] sepidedamān به وقت سپیدۀ صبح؛ به وقت سپیدهدم؛ سحرگاهان.
-
سحرگاهان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] ‹سحرگهان› [قدیمی] sahargāhān در وقت سحر؛ به وقت سحر؛ سپیدهدمان.
-
اوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'avān وقت؛ هنگام.
-
اوقات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوقات، جمعِ وقت] 'o[w]qāt = وقت
-
موسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوسم، جمع: مواسم] mo[w]sem, musem ۱. وقت و زمان چیزی.۲. هنگام رسیدن چیزی.۳. وقت اجتماع مردم برای حج.
-
ضرب الاجل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zarbol'ajal تعیین وقت برای ادای دین یا انجام دادن کاری؛ تعیین وقت محدود.
-
بی هنگام
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) bihengām بیوقت؛ بیموقع.
-
نابه گاه
فرهنگ فارسی عمید
(قید) ‹نابگه› [قدیمی] nābegāh ناگهان؛ بیوقت.