کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وعده کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
وعده گاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] va'degāh جای قرارداد؛ محلی که برای ملاقات معین شده.
-
جستوجو در متن
-
میعاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مواعید] mi'ād ۱. جای وعده کردن.۲. زمان وعده کردن؛ وعدهگاه؛ میعادگاه.
-
اخلاف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'exlāf ۱. وعدۀ دروغ دادن؛ خلاف کردن در وعده.۲. جایگزین کردن.
-
مواعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مواعَدَة] [قدیمی] movā'ede به هم وعده دادن؛ به یکدیگر وعده کردن.
-
انجاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'enjāz ۱. وفا کردن به وعده.۲. روا کردن حاجت کسی.
-
موعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مَوعد، جمع: مواعد] mo[w]'ed ۱. جای وعده کردن.۲. زمان وعده دادن.۳. عهدوپیمان.۴. (اقتصاد) سررسید.
-
تخلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxallof ۱. خلاف کردن.۲. خلاف وعده کردن؛ خلاف گفته یا پیمان خود عمل کردن.۳. عقب ماندن؛ واپس ماندن.
-
خلف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] xolf ۱. برخلاف وعده عمل کردن.۲. (صفت) [قدیمی] نادرست.
-
تنجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanajjoz ۱. روایی خواستن؛ روایی کردن حاجت را خواستن.۲. خواستار وفای به وعده شدن.
-
تسویف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasvif ۱. وعدۀ امروزوفردا دادن؛ مماطله کردن.۲. اختیار تام دادن در کاری به کسی که هرچه بخواهد بکند.
-
قول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قَول، جمع: اَقوال، جمعالجمع: اَقاویل] qo[w]l ۱. گفتار؛ سخن، کلام.۲. وعده.۳. [قدیمی، مجاز] عقیده؛ نظر.〈 قول دادن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) وعده دادن؛ پیمان کردن.〈 قول گرفتن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) پیمان گرفتن؛ عهد گرفتن.〈 ...
-
آمیز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آمیختن) ‹آمیغ› 'āmiz ۱. = آمیختن۲. آمیخته با (در ترکیب با کلمۀ دیگر): خشمآمیز، عبیرآمیز، مردمآمیز، مشکآمیز، ◻︎ دلم رمیدۀ لولیوشیست شورانگیز / دروغ وعده و قتال وضع و رنگآمیز (حافظ: ۵۳۶).۳. (اسم مصدر) [قدیمی] نزدیکی کردن؛ مقاربت؛ ج...
-
قرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qarār ۱.زمان یا مکان ملاقات.۲. آرامش؛ آسودگی.۳. (اسم) رٲی و حکمی که دربارۀ مسئله یا امری صادر شود.۴. (اسم) عهدوپیمان.۵. پایداری.۶. (حقوق) حکمی از سوی مقام قضایی.〈 قرار دادن: (مصدر متعدی)۱. جا دادن.۲. استوار ساختن.۳. [قدیمی] برق...
-
سر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: sar] sar ۱. (زیستشناسی) عضو بدن انسان و حیوان از گردن به بالا که مغز و چشم و گوش و بینی در آن قرار دارد.۲. [مجاز] آغاز و اول چیزی: سر زمستان، سر سال.۳. [مجاز] بالای چیزی: سر درخت، سر دیوار، سر کوه.۴. [مجاز] نوک چیزی: سرِ انگشت، سر سوزن...