کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وظیفه و مستمری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
نظام وظیفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] nezāmvazife خدمت سربازی که جوانان طبق قانون انجام میدهند.
-
وظیفه شناس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] vazifešenās آن که به وظیفۀ خود آشناست.
-
جستوجو در متن
-
مقرری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به مقرر) [عربی. فارسی] moqarrari وظیفۀ قراردادی و همیشگی؛ وظیفه؛ مستمری.
-
رستاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹راستاد› [قدیمی] rastād وظیفه؛ مستمری؛ راتب؛ راتبه؛ جیره و مواجب.
-
راتبه خوار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی، اسم) [عربی. فارسی] rātebexār کسی که جیره و مستمری میگیرد؛ راتبخوار؛ وظیفهخوار.
-
جامگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jāmegi پولی که ماهیانه یا سالیانه، برای خوراک و پوشاک به نوکر و خدمتکار میدهند؛ وظیفه؛ مستمری: ◻︎ زاین ده که نجاتنامه دارم / نه جامگی و نه جامه دارم (نظامی۳: ۴۹۸).
-
تیول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] to(i)yul در دورۀ ایلخانی تا قاجار ملک و سرزمینی که از طرف پادشاه به کسی واگذار میشد تا از درآمد آن زندگی کرده و وظیفه و مستمری خود را از مالیات آن وصول کند؛ اقطاع.
-
ادرار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'edrār ۱. مایعی زردرنگ، مرکب از آب، اسیداوریک، نمک طعام، و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع میشود؛ پیشاب؛ شاش.۲. [قدیمی] وظیفه؛ مستمری؛ مقرری.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] ریختن.