کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسیع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vasi' گشاد؛ فراخ؛ پهناور.
-
جستوجو در متن
-
جاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جادَّة] jād[d]e ۱. راه وسیع و بزرگ؛ شاهراه.۲. راه وسیع عمومی در خارج شهر.
-
فیحا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: فحیاء، مؤنثِ افیح] [قدیمی] fayhā فراخ؛ وسیع.
-
موسع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] movassa' فراخ؛ وسیع.
-
اوسع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اَوسع] [قدیمی] 'o[w]sa' وسیعتر؛ فراختر؛ گشادهتر.
-
فراخ جا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فراخجای› [قدیمی] farāxjā جای گشاده؛ محل وسیع.
-
فسیح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] fasih فراخ؛ وسیع؛ جای فراخ.
-
دل باز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹دلواز› [عامیانه، مجاز] delbāz جای وسیع و باصفا و خوشمنظر؛ دلگشا.
-
میدانگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹میدانگه› meydāngāh میدان؛ زمین وسیع که در آن ساختمانی نباشد.
-
نجد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَنجاد] [قدیمی] najd زمین وسیع و بلند؛ سرزمین بلند.
-
استپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: stepp، مٲخوذ از روسی] (جغرافیا) 'estep جلگۀ وسیع علفزار بدون درخت در نواحی نیمهخشک.
-
پارک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: parc] pārk تفرجگاهی باغمانند با محوطۀ وسیع و پُر درخت.
-
پهناور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pahnāvar ۱. پُرپَهنا؛ بسیارپهن؛ عریض.۲. وسیع.
-
شاهراه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šāhrāh راه وسیع؛ جاده؛ خیابان یا جادۀ اصلی که محل آمدورفت همۀ مردم باشد.