کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسعت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسعت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مص) [عربی: وسعة] vos'at گشادگی؛ گشادی؛ فراخی جا؛ پهنه.
-
جستوجو در متن
-
بسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] bast ۱. گستردن؛ گسترانیدن؛ فراخ کردن؛ وسعت دادن؛ فراخی؛ وسعت.۲. شرح؛ تفضیل.
-
گشادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gošādegi فراخی؛ وسعت.
-
متسع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mottase' گشاد؛ باوسعت.
-
بسطت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: بسطة] [قدیمی] bastat فراخی؛ وسعت؛ گشادگی.
-
گزمر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] gazmar عمل اندازهگیری وسعت زمین یا ساختمان.
-
فراخی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] farāxi ۱. فراوانی.۲. گشادگی؛ وسعت.
-
توافر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavāfor ۱. فراوان شدن؛ بسیار شدن چیزی.۲. فراوانی و وسعت.
-
تفسح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tafassoh گشاده ساختن؛ فراخ ساختن؛ وسعت دادن.
-
گشودگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) gošudegi ۱. فراخی؛ گشادگی؛ وسعت.۲. باز بودن.
-
چپ کوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [مقابلِ راست کوک] (موسیقی) čapkuk نوعی کوک کردن ساز متناسب با وسعت صدای خانمها.
-
فراخ بین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] farāxbin ویژگی آنکه دیدۀ باز و بینا دارد؛ دارای وسعتنظر.
-
پهنا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: pahnāk] pahnā ۱. فراخی؛ گشادگی؛ وسعت.۲. [مقابلِ درازا] عرض.
-
رخا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رخاء] [قدیمی] raxā وسعت عیش؛ فراخی روزی؛ فراوانی رزق.