کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وسطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وسطی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] vostā میانه؛ میانی: قرون وسطی.
-
جستوجو در متن
-
میانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به میان) ‹میانین› [قدیمی] miyāni وسطی.
-
فئودالیته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: féodalité] (جامعهشناسی) fe'odālite حکومت فئودالها در قرون وسطی در اروپا.
-
بنصر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] benser انگشتی که بین انگشت وسطی و کوچک است؛ انگشت چهارم از طرف شست.
-
سبابه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سبّابَة، مؤنثِ سباب] sabbābe انگشت شهادت؛ انگشت بین ابهام و وسطی؛ انگشت دشنام؛ انگشت اشاره.
-
اسکولاستیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فرانسوی: scolastique] 'eskolāstik ۱. مدرسهای؛ مربوط به مدرسه؛ درسی.۲. مربوط به مدرسههای قرون وسطی.۳. (اسم) (فلسفه) شعبهای از فلسفه که در قرون وسطی در مدرسهها و دیرهای وابسته به کلیسا تدریس میشد و بیشتر جنبۀ مذهبی داشت.
-
فئودال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: féodal] (جامعهشناسی) fe'odāl ۱. زمیندار بزرگ، بهویژه در اروپای قرون وسطی که از دسترنج کشاورزان و رعایا بهرهبرداری میکرد.۲. خان؛ ارباب.
-
میانگین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) miyāngin ۱. معدل.۲. آنچه در میان چند چیز قرار دارد؛ وسطی.۳. (ریاضی) عددی که نمونۀ چند عدد باشد.
-
نقرات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی، جمعِ نَقَرَة] (موسیقی) [قدیمی] naqarāt به هم فشار دادن انگشتان شست و وسطی و گذراندن ناگهانی و توٲم با فشار آنها از کنار یکدیگر برای ایجاد صدا؛ بشکن.
-
وسیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] vasit ۱. کسی که میان دو نفر میانجیگری میکند؛ میانجی.۲. کسی که بین دیگران مقامش بالاتر است.۳. وسطی؛ میانی.
-
دبیقی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به دبیق، شهری در مصر) [عربی: دبیقیّ] [قدیمی] dabiqi نوعی پارچۀ ابریشمی بسیار لطیف که در قرون وسطی در دبیق مصر بافته میشده و بسیار گرانبها بوده و بیشتر از آن عمامه تهیه میکردند.
-
فئودالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: féodalisme] (جامعهشناسی) fe'odālism ۱. نظام اجتماعی اروپا در قرون وسطی که در آن مالکان بزرگ صاحب زمینهای وسیع بودند و کشاورزان و رعایای وابسته به زمین برای آنها کار میکردند.۲. نظام ارباب و رعیتی در ایران و آسیای میانه.
-
کیمیاگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [معرب. فارسی] kim[i]yāgari ۱. شغل و عمل کیمیاگر: ◻︎ حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی / کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری (حافظ: ۹۰۰).۲. (اسم، حاصل مصدر) علم شیمی در قرون وسطی که هدف آن تبدیل فلزات پست و ناقص به طلا و یافتن دارویی برای همۀ بیم...
-
انگشت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: angust] 'angošt ۱. (زیستشناسی) هریک از اجزای متحرک پنجۀ دست و پای انسان که بر سر آنها ناخن روییده است.۲. (ریاضی) واحد اندازهگیری طول به اندازۀ ۱۵ تا ۲۰ میلیمتر.۳. [عامیانه، مجاز] مقدار کم از خوراک غلیظ و چسبنده که با انگشت برداش...