کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بزنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] bazande ۱. وزنده.۲. جهنده.
-
وزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بزان، بزانه› vazān وزنده؛ در حال وزیدن.
-
بزان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹بزانه› [قدیمی] bezān وزان؛ وزنده؛ در حال وزیدن: ◻︎ نه ابر بهارم که چندان بگریم / نه باد بزانم که چندان بپویم (مسعودسعد: لغتنامه: بزان).
-
دمنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) damande ۱. کسی که باد در چیزی بدمد؛ بادکننده.۲. وزنده.۳. [قدیمی، مجاز] خروشنده؛ خشمگین: ◻︎ بزد دست سهراب چون پیل مست / چو شیر دمنده ز جا دربجست (فردوسی: ۲/۱۸۲ حاشیه).۴. از دمیدن.