کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وزارتخانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وزارتخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] vezāratxāne ادارۀ عالی مرکزی که در پایتخت کشور تشکیل میشود و در رٲس آن شخصی به نام وزیر قرار دارد.
-
جستوجو در متن
-
بازرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bāzre(a)s کسی که از طرف اداره یا وزارتخانهای مٲمور شود که به کارهای یک اداره یا بعضی از کارمندان آن رسیدگی کند؛ مفتش.
-
آبدارخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ābdārxāne اتاق و محل مخصوص در یک اداره یا وزارتخانه یا خانههای بزرگان که در آنجا چای و قهوه و شربت و قلیان تهیه میکنند.
-
بخشنامه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) baxšnāme دستور یا هر مطلب دیگری که از طرف وزارتخانه یا ادارهای در چندین نسخه نوشته شده و برای شعبهها، ادارات، یا کارمندان فرستاده میشود؛ متحدالمآل.
-
کارپردازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) kār[']pardāzi ١. تدبیر در کاری و انجام آن.٢. شعبهای از یک اداره یا وزارتخانه که وظیفهاش تهیه کردن لوازم کار و نوشتافزار آن اداره است؛ تدارکات.
-
اطلاعات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اطلاّع] 'ettelā'āt ۱. = اطلاع۲. گیشه یا محلی در یک اداره یا مؤسسه برای راهنمایی مراجعه کنندگان.۳. وزارتخانهای برای حفظ امنیت کشور: مٲمورهای اطلاعات.
-
دادگستری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dādgostari ۱. (حقوق) وزارتخانه یا ادارهای که به امور حقوقی و جزایی مردم رسیدگی میکند؛ عدلیه.۲. (حاصل مصدر) [قدیمی] عمل دادگستر؛ ترویج عدلوداد میان مردم.
-
وزارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: وزارة] vezārat ۱. ادارۀ بسیاربزرگی شامل چند سازمان که مسئول ادارۀ یکی از امور کشور است.۲. مقام وزیری؛ رتبه و مقام وزیر؛ وزیر.〈 وزارت خارجه: وزارت امور خارجه؛ وزارتخانهای که به مسائل مربوط به روابط دولت با کشورهای دیگر رسیدگی م...
-
وزیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از پهلوی: vičīr، جمع: وُزَراء] vazir ۱. کسی که در رٲس یک وزارتخانه قرار دارد و از اعضای هیئت دولت است؛ دستور.۲. کسی که پادشاه در امور مملکت با او مشورت میکرد و کارهای مهم به عهدۀ او بود.۳. در حکومتهای قدیم، مهمترین مقام در دستگا...
-
دارایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دارائی› dārāy(')i ۱. آنچه از خواسته و کالا که مال انسان باشد؛ سرمایه؛ ثروت؛ تمول.۲. وزارتخانه یا ادارهای که مالیاتها را وصول میکند و به امور درآمد و هزینۀ کشور رسیدگی میکند؛ مالیه.۳. [منسوخ] نوعی از پارچۀ ابریشمی موجدار.
-
اداره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادارَة] 'edāre ۱. نهادی دولتی برای انجام کارها و وظایف مشخص که یک رئیس و چند دایره و شعبه دارد و تابع یک وزارتخانه است.۲. (اسم مصدر) گرداندن امور؛ مدیریت: ادارهٴ زندگی.〈 اداره شدن: (مصدر لازم) انجام شدن.〈 اداره کردن: (مصدر ...