کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورنگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
آب ورنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آبرنگ› 'āborang ۱. سپیدی و سرخی چهره.۲. [مجاز] رونق و جلا.۳. (هنر) رنگهای آمیخته با آب که در نقاشی بر روی کاغذ یا پارچه به کار میبرند.
-
جستوجو در متن
-
راگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] [قدیمی] rāg ۱. نغمه؛ سرود.۲. عیش و طرب؛ راگورنگ.
-
خوشاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xo(u)šāb ۱. کمپوت.۲. آبدار؛ تروتازه: میوۀ خوشاب.۳. [قدیمی] خوشآبورنگ (بیشتر در صفت جواهر مخصوصاً مروارید).
-
زاغ سار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] zāqsār ۱. زاغسر؛ آنکه دارای سر سیاه باشد.۲. [مجاز] ظالم سرسخت.۳. [مجاز] سیاهدل؛ سختدل: ◻︎ ازاین زاغساران بیآبورنگ / نه هوش و نه دانش نه نام و نه ننگ (فردوسی۴: ۲۸۶۷).