کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورم کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
طم ورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الطّمّوالرَمّ] [قدیمی] tem[m]orem[m] ۱. آبوخاک.۲. [مجاز] کموزیاد؛ جزئیات چیزی: ◻︎ عقل تو قسمت شده بر صد مهمّ / بر هزاران آرزو و طمّورمّ (مولوی: ۶۴۹).۳. خشکوتر.
-
جستوجو در متن
-
پیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) pile چرک و ورم که در پای دندان پیدا شود؛ آبسه.〈 پیله کردن: (مصدر لازم) (پزشکی) ورم کردن لثه؛ چرک و ورم کردن پای دندان.
-
پفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) pofidan پف کردن؛ ورم کردن.
-
آماسیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹آماهیدن› [قدیمی] 'āmāsidan باد کردن عضوی از بدن؛ ورم کردن؛ آماس کردن.
-
پکیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [عامیانه] pok[k]idan ۱. باد کردن؛ ورم کردن.۲. ترکیدن.
-
آماساندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹آماسانیدن، آماهانیدن› [قدیمی] 'āmāsāndan باددار کردن؛ پرباد کردن؛ ورمدار ساختن؛ سبب تورم شدن.
-
ورقلمبیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورغلنبیدن› [عامیانه] varqolombidan ۱. ورم کردن؛ بالا آمدن.۲. بیرون جستن.
-
تورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavarrom ۱. ورم کردن؛ آماس کردن؛ آماسیدن.۲. (اقتصاد) [مجاز] بالا رفتن قیمتها و پایین آمدن ارزش پول.
-
پف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) pof ۱. بادی که از دهان و میان دو لب خارج کنند برای خاموش کردن چراغ یا برافروختن آتش یا خنک کردن یک چیز گرم.۲. (اسم) ورم؛ آماس.
-
ادره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ادرَة] (پزشکی) [قدیمی] 'odre نوعی بیماری که به دلیل ورم کردن کیسۀ بیضه بروز میکند؛ غری؛ دبهخایگی.
-
برآمدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹ورآمدن› bar[']āmadan ۱. بالا آمدن.۲. پدید آمدن؛ ظاهر شدن.۳. سپری شدن.۴. روبهراه شدن کار و انجام یافتن آن.۵. برجستگی پیدا کردن.۶. ورم کردن.〈 بههم برآمدن: (مصدر لازم) [قدیمی]۱. تنگدل شدن؛ اندوهگین شدن.۲. خشمگین شدن.
-
دم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dam ۱. نفَس.۲. (بن مضارعِ دمیدن) = دمیدن۳. هوا.۴. (زیستشناسی) هوایی که در حال تنفس از بینی و دهان به ریه داخل میشود.۵. بخار.۶. هوای خفه؛ هوای سنگین که قابل تنفس نباشد: این مستراح دم دارد.۷. آه.۸. بانگ و آواز.۹. [مجاز] لحظه؛ هنگام؛ وقت.۱۰. لب ...
-
روغن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōvn, rōyn] ro[w]qan ۱. مادهای چرب و غیرمحلول در آب که انواع مختلف گیاهی، حیوانی، و صنعتی دارد.۲. [قدیمی] مادهای که از پیه به دست میآوردند و برای مشتعل کردن چراغ به کار میبردند؛ روغن چراغ.〈 روغن حیوانی: روغنی که از کره، دنبه، و...
-
باد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vāt] bād ۱. (هواشناسی) هوای متحرک؛ حرکت شدید یا ضعیف هوا که در اثر اختلاف درجۀ حرارت و به هم خوردن تساوی وزن مخصوص در نقاط مختلف کرۀ زمین به وجود میآید.۲. ‹واد› ورم، آماس، و برآمدگی در بدن یا چیز دیگر.۳. [مجاز] غرور؛ نخوت؛ خودبینی.&la...