کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹برم› [قدیمی] varm یاد؛ حافظه؛ به یاد نگهداشتن.
-
ورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَورام] (پزشکی) [قدیمی] varam برآمدگی در بدن بهواسطۀ آسیب، صدمه، یا بیماری؛ آماس.
-
واژههای مشابه
-
طم ورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الطّمّوالرَمّ] [قدیمی] tem[m]orem[m] ۱. آبوخاک.۲. [مجاز] کموزیاد؛ جزئیات چیزی: ◻︎ عقل تو قسمت شده بر صد مهمّ / بر هزاران آرزو و طمّورمّ (مولوی: ۶۴۹).۳. خشکوتر.
-
جستوجو در متن
-
اورام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَورام، جمعِ وَرَم] (پزشکی) [قدیمی] 'o[w]rām = وَرَم
-
پیله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (پزشکی) pile چرک و ورم که در پای دندان پیدا شود؛ آبسه.〈 پیله کردن: (مصدر لازم) (پزشکی) ورم کردن لثه؛ چرک و ورم کردن پای دندان.
-
پندام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] pandām ورم؛ آماس.
-
پف کرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pofkarde ورمکرده؛ آماسیده.
-
پفیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) pofidan پف کردن؛ ورم کردن.
-
پفیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pofide پفکرده؛ ورمکرده.
-
آماسانیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āmāsānide بادکرده؛ ورمپیداکرده.
-
آماسیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹آماهیده› 'āmāside ورمکرده؛ بادکرده؛ پفکرده.
-
متورم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَوّرم] mote(a)varrem ورمکرده؛ آماسکرده؛ آماسیده.
-
پفالود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پفآلود› pofālud پفکرده؛ ورمکرده؛ آماسیده؛ پُرباد.