کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورزیده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورزیده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) varzide ۱. ورزشکرده؛ نیرومند.۲. [قدیمی] حاصلکرده و بهدستآورده.
-
جستوجو در متن
-
ورزیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) varzidegi ورزیده بودن.
-
معود
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'avvad عادتدادهشده؛ تربیتشده؛ ورزیدهشده.
-
خودساخته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xodsāxte ویژگی کسی که خود را برای کارهای بزرگ ورزیده و آماده ساخته است.
-
مدرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] modarrab ۱. گرفتار بلا.۲. کسیکه به کاری عادت کرده و در آن کار ورزیده شده باشد؛ مجرب.
-
رزم آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] razm[']āz[e]mude کسی که در جنگ ورزیده و ماهر شده؛ جنگآزموده؛ جنگدیده؛ دلیر؛ جنگجو.
-
آزموده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) 'āz[e]mude ۱. آزمایششده؛ امتحانشده.۲. تجربهشده.۳. سنجیده.۴. مجرب؛ کاردیده؛ ورزیده؛ باتجربه.
-
انترن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: interne] (پزشکی) 'antern دانشجوی پزشکی که به منظور ورزیده شدن در رشتۀ خود، چند ترم آخر تحصیل را در بیمارستان و زیر نظر استادان به مداوای بیماران بپردازد.
-
چوگانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به چوگان) (ورزش) čo[w]gani ویژگی اسب ورزیده و تربیتشده برای مسابقۀ چوگانبازی: ◻︎ سکندر که از خسروان گوی برد / عنان را به چوگانی خود سپرد (نظامی۵: ۹۵۴).
-
رزم آرا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹رزمآرای› [قدیمی] razm[']ārā ۱. کسی که در صفآرایی و کار جنگ ورزیده و ماهر باشد؛ رزمآراینده.۲. دلاوری که در جنگ و نبرد هنرنمایی کند.
-
گوریل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: gorille] (زیستشناسی) guril میمونِ انساننما، با قد بلند، وزن زیاد، دندانهای نیش دراز، بدنی پوشیده از موهای بلند، بدون دُم، علفخوار، و بسیار قدرتمند و ورزیده که در جنگلهای آفریقا یافت میشود.
-
پیشاهنگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [منسوخ] pišāhangi ۱. سازمان تربیتی و ورزشی در بیشتر کشورهای جهان که شاگردان مدارس و جوانان را با منش پیشاهنگی که پرورش جسم و فکر و آمادگی برای کارهای نیک است آشنا میسازد.۲. (حاصل مصدر) نوعی تعلیموتربیت ورزشی برای شاگردان مدارس و جوانان که شبی...
-
کار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: kar] kār ۱. آنچه کسی انجام میدهد؛ عمل.۲. فعالیتی که فرد در ازای آن پول دریافت میکند؛ پیشه؛ شغل.۳. آنچه فرد را به خود مشغول میکند؛ سرگرمی.۴. وظیفه.۵. گرفتاری؛ مشغولیت.۶. کار گرهخورده؛ مشکل.۷. [مجاز] محصول؛ تولیدشده؛ اثر: ای...