کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ورز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ورز
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ ورزیدن) ‹برز› varz ۱. = ورزیدن۲. ورزنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آبورز، کارورز، مهرورز.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] کِشت؛ کشاورزی.۴. (اسم) [قدیمی] کار؛ پیشه؛ کسب.
-
واژههای مشابه
-
دست ورز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] dastvarz ۱. کسی که کارهای دستی میکند.۲. کارگری که با دست و بدون کمک ماشین کار بکند.
-
پیشه ورز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [قدیمی] piševarz پیشهکار؛ پیشهور.
-
جستوجو در متن
-
هوتخش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: hutōxš] [قدیمی] hutoxš دستورز؛ پیشهور؛ صنعتگر.
-
دست ورزی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dastvarzi اشتغال به کارهایی که با دست انجام داده میشود؛ عمل دستورز.
-
شناگر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آشناگر، اشناگر› šenāgar کسی که در آب شنا میکند؛ کسی که شناوری بداند؛ آشنا به آب؛ آبورز.