کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وردْ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از پهلوی] (زیستشناسی) [قدیمی] vard گل؛ گل سرخ.
-
ورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اوراد] verd ۱. ذکر؛ دعا.۲. جزئی از قرآن که انسان هر روز و هر شب میخواند.
-
واژههای همآوا
-
ورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. مٲخوذ از پهلوی] (زیستشناسی) [قدیمی] vard گل؛ گل سرخ.
-
ورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اوراد] verd ۱. ذکر؛ دعا.۲. جزئی از قرآن که انسان هر روز و هر شب میخواند.
-
جستوجو در متن
-
اوراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوراد، جمعِ ورد] 'o[w]rād = وِرد
-
فرخجسته
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] farxojaste خجسته؛ میمون؛ مبارک: ◻︎ این غم دل برد یکره چون هزیمت گشت بَرْد / فرخجسته فر فروردین پدید آورد وَرد (غضایری: شاعران بیدیوان: ۴۵۸).
-
ذکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zekr ۱. یاد کردن.۲. بر زبان راندن؛ مطلب یا موضوعی را بر زبان آوردن.۳. یاد.۴. (اسم) [قدیمی] آوازه؛ صیت.۵. ثنا.۶. [جمع: اذکار] دعا.۷. (اسم) نماز.۸. ورد.
-
غزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qazāl ۱. [جمع: غِزلان] (زیستشناسی) نوعی آهو با پاهای باریک، موی کوتاه، و چشمان درشت.۲. [قدیمی، مجاز] معشوقۀ زیبا؛ زن یا دختر زیبا: ◻︎ غزالی مست شمشیری گرفته / بهجای آهُویی شیری گرفته (نظامی۲: ۱۷۰)، ◻︎ شعر نظامی شکرافشان شده/ ورد غزالا...