کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وداد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وداد
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر) [عربی] [قدیمی] vedād دوستی؛ محبت.
-
جستوجو در متن
-
دادکیش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] dādkiš ۱. کسی که کیش و آیینش بر عدلوداد است.۲. آنکه کارش براساس عدلوداد است.
-
پرداد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] pordād پرعدل؛ پر از عدلوداد.
-
منصف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] monsef داددهنده؛ آنکه به عدلوداد رفتار کند.
-
دادبخشی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] dādbaxši عمل دادبخش؛ عدلوداد.
-
عدالت پیشه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] 'e(a)dālatpiše دادگر؛ کسی که از روی عدلوداد عمل میکند.
-
معدلت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معدَلة] [قدیمی] ma'de(a)lat ۱. عدلوداد کردن.۲. دادگری.
-
ذووداد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] zuvedād صاحب وداد؛ خداوند دوستی؛ دوستدار.
-
دادبخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dādbaxš بخشندۀ عدلوداد؛ داددهنده؛ عادل.
-
دادگری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) dādgari عمل دادگر؛ حکم کردن به عدلوداد.
-
دادورز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dādvarz آنکه عدل ورزد و عدلوداد کند؛ دادگر.
-
دادآور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹دادآر› [قدیمی] dād[']āvar دادآورنده؛ عدالتآورنده؛ آورندۀ عدلوداد.
-
دادگستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) dādgostar آنکه عدلوداد را میان مردم گسترش دهد؛ دادگسترنده؛ دادگر؛ عادل.
-
دادپرس
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [قدیمی] dādpors دادجو؛ دادخواه؛ خواهان عدالت؛ درخواستکنندۀ عدلوداد.