کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وخم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وخم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] vaxam تعفن هوا که باعث بروز امراض وبایی میشود.
-
جستوجو در متن
-
پرتاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) portāb بسیارتابیده؛ تابدار؛ پرپیچوخم.
-
پیچاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) pičāk پیچوخم؛ پیچیدگی؛ پیچش.
-
مارپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mārpič ۱. مسیری که براساس پیچیده شدن جسم به دور یک استوانه ساخته میشود.۲. (صفت) دارای پیچوخم؛ پرپیچوخم.
-
خم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) xamdār دارای پیچوخم؛ تابدار.
-
پرشکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پرشکنج› poršekan چیزی که چینوشکن بسیار دارد؛پرچین؛ پرپیچوخم.
-
کوره راه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مجاز] kurerāh راه باریک و ناهموار؛ راه باریک و پرپیچوخم در خارج شهر.
-
پرپیچ و تاب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porpičotāb آنچه پیچوتاب بسیار داشته باشد؛ پرپیچوخم؛ پرچینوشکن.
-
پیچاپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) pičāpič پیچپیچ؛ پیچدرپیچ؛ پرپیچوخم.
-
تابدار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) tābdār تابخورده؛ پیچیده؛ دارای پیچوخم.
-
چم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) čam ۱. پیچوخم.۲. نظم؛ قاعده.۲. آراستگی.۳. [قدیمی] جرم؛ گناه.〈 چموخم: [عامیانه]۱. پیچوخم.۲. [مجاز] ریزهکاری.۳. [مجاز] رفتار با ناز و خرام؛ خرام؛ ناز.〈 بهچم: [قدیمی] آراسته و منظم.
-
گردنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gardane جایی از کوه که بهمنزلۀ گردن کوه است؛ راه سخت و پرپیچوخم در کوه؛ گردنگاه.
-
پیچ واپیچ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹پیچوواپیچ› pičvāpič پیچاپیچ؛ پیچدرپیچ؛ پیچپیچ؛ پرپیچوخم؛ بههمپیچیده.
-
پرچین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) porčin چیزی که چینوشکن بسیار دارد؛ پرپیچوخم؛ پرشکن: ◻︎ آبرویم رفت و زیر آب چشم / روی چون آب است پرچین ای دریغ (خاقانی: ۷۸۰).