کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وحی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وحی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] vahy ۱. آنچه از جانب خداوند بر پیغمبران الهام شود.۲. [قدیمی] آنچه از جانب غیرخدا به کسی الهام شود: وحی شیطان.〈 وحی مُنزل: پیامی که از جانب خداوند به پیغمبر رسیده باشد.
-
جستوجو در متن
-
جبرئیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عبری] ‹جبرائیل، جبرائل، جبرئل، جبریل، جبرال، جبرین› jebre(a)'il در اسلام و دیگر ادیان سامی، یکی از فرشتگان مقرب الهی که که وحی را بر پیغمبران نازل میکرد؛ امین وحی؛ روحالامین؛ روحالقُدُس؛ ناموس اکبر.
-
ایحا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ایحاء] [قدیمی] 'ihā ۱. وحی فرستادن؛ الهام کردن.۲. اشاره کردن.۳. مطلبی را در ذهن یا در دل کسی افکندن.
-
روح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَرواح] ruh ۱. جان؛ روان؛ مایۀحیات.۲. امر و فرمان خدا؛ وحی.۳. = جبرئیل〈 روح اعظم: [قدیمی] = جبرئیل
-
کاتب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: کتبَة و کتّاب و کاتبون] kāteb ۱. نویسنده؛ دبیر.۲. کسی که از کتابی نسخهبرداری میکند؛ استنساخکننده.〈 کاتب ازلی: خدایتعالی.〈 کاتب وحی: هریک از نویسندگان که آیاتی را که بر پیامبر اسلام نازل میشد مینوشتند: علیبن ابی...
-
حامل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] hāmel ۱. حملکننده؛ باربردارنده.۲. کسیکه باری با خود یا بر پشت خود دارد.۳. (اسم) (موسیقی) پنج خط افقی و موازی در نت موسیقی.۴. [قدیمی] دارای میوه؛ میوهدار.〈حامل وحی: [قدیمی، مجاز] جبرئیل که از جانب خدایتعالی برای پیغمبر وحی میآو...
-
تنزیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] tanzil ۱. سود؛ بهره.۲. [مجاز] = قرآن۳. (اسم مصدر) پرداخت وجه برات یا سفته قبل از سررسید آن و کسر مبلغی از آن به عنوان سود.۴. (اسم مصدر) فروفرستادن.۵. (اسم مصدر) پایین آوردن.۶. (اسم مصدر) [قدیمی] وحی.
-
پیغمبر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) peyqāmbar ۱. هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی، و یا بهواسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند؛ پیغامبر؛ پیامبر؛ پیمبر.۲. آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد. &Delta...