کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
وتر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
وتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْتار] [قدیمی] va(e)tr ۱. فرد؛ طاق؛ تنها.۲. (فقه) نمازی که فقط یک رکعت دارد.
-
وتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوْتار] vatar ۱. (زیستشناسی) بندها و رشتههایی در بدن که عضلات و استخوانها را به هم پیوند میدهد.۲. (ریاضی) ضلع روبهرو به زاویۀ قائمه در مثلث قائمالزاویه.۳. (ریاضی) خطی که دو نقطه از محیط دایره را به هم وصل میکند و از قطر دایر...
-
واژههای همآوا
-
وطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَوطار] [قدیمی] vatar حاجت؛ نیاز.
-
جستوجو در متن
-
اوتار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوتار] [قدیمی] 'o[w]tār ۱. [جمعِ وَتَر] (موسیقی) = وَتَر۲. [جمعِ وَتر و وِتر] = وتر va(e)t
-
سینوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: sinus] sinus ۱. (زیستشناسی) هریک از دو حفره که در استخوان پیشانی قرار دارند.۲. (ریاضی) یکی از نسبتهای مثلثاتی که با علامت sin نشان داده میشود.۳. (ریاضی) نسبت ضلع روبهروی زاویۀ حاده در مثلث قائمالزاویه به وتر؛ جیب.
-
طم ورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: الطّمّوالرَمّ] [قدیمی] tem[m]orem[m] ۱. آبوخاک.۲. [مجاز] کموزیاد؛ جزئیات چیزی: ◻︎ عقل تو قسمت شده بر صد مهمّ / بر هزاران آرزو و طمّورمّ (مولوی: ۶۴۹).۳. خشکوتر.